Dictiornary-Farsi | رسیدن به بلندترین نقط ه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
peak	رسیدن به بلندترین نقط ه
peaking	رسیدن به بلندترین نقط ه
peaks	رسیدن به بلندترین نقط ه


Other Matches

the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
peak	بلندترین خروجی
peaking	بلندترین خروجی
peaking	بلندترین نقط ه
peak	بلندترین نقط ه
peaks	بلندترین نقط ه
peaks	بلندترین خروجی
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
acropolis	بلندترین قسمت شهر
high watermark	نشان بلندترین ترازاب
bema	[بلندترین قسمت شبستان کلیسا]
Everst is the highest mountain in the world .	اورست بلندترین کوه دنیاست
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
card	سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards	سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
almena	جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
portraits	جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است
portrait	جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است
summit	حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits	حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
peered	رسیدن
peer	رسیدن
peering	رسیدن
maturate	رسیدن
land	رسیدن
aims	رسیدن
to catch up	رسیدن به
aimed	رسیدن
to get at	رسیدن به
to fetch up	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
to come to a he	رسیدن
to come by	رسیدن
aim	رسیدن
to see to	رسیدن
attain	رسیدن
attained	رسیدن
arrived	رسیدن
arrives	رسیدن
arriving	رسیدن
get at	رسیدن به
catch up	رسیدن به
attaint	رسیدن به
accru	رسیدن
reaching	رسیدن
reach	رسیدن به
reaching	رسیدن به
reaches	رسیدن
reaches	رسیدن به
reached	رسیدن
reached	رسیدن به
arrive	رسیدن
comes	رسیدن
attaining	رسیدن
attains	رسیدن
light or lighted	رسیدن
befall	در رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
befell	در رسیدن
accede	رسیدن
acceded	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
reach	رسیدن
run up	رسیدن
escalating	رسیدن
approaches	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
expire	به سر رسیدن
arr	رسیدن
escalate	رسیدن
overtakes	رسیدن به
gets	رسیدن
getting	رسیدن
overtaken	رسیدن به
overtake	رسیدن به
escalated	رسیدن
get	رسیدن
escalates	رسیدن
arrival	رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
handed down	به تواتر رسیدن
go round	به همه رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
peter	بپایان رسیدن
come about	بانجام رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
forereach	فرا رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
to come to a point	بنوک رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
to fall due	موعد رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
to round into a man	بمردی رسیدن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
Welcome back.	رسیدن بخیر
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
to go round	به همه رسیدن
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
have it <idiom>	به جواب رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
pull up to	به چیزی رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
outjockey	در رسیدن پوشاندن
on station	رسیدن به هدف
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
run out	باخر رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
to be late	دیر رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
to be approved	به تصویب رسیدن
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
to a greatness	به بزرگی رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
strands	مسیر رسیدن
descends	به ارث رسیدن
descend	به ارث رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
consummate	بوصال رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
over	به انتها رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
over-	به انتها رسیدن
vanish	به صفر رسیدن
consummated	بوصال رسیدن
consummates	بوصال رسیدن
consummating	بوصال رسیدن
make	رسیدن به ساخت
makes	رسیدن به ساخت
vanishes	به صفر رسیدن
cubes	بقوه سه رسیدن
finish	به انتها رسیدن
peaking	به قله رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
receive	رسیدن پذیرفتن
cube	بقوه سه رسیدن
strand	مسیر رسیدن
peak	به قله رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
deduction	از کل به جزء رسیدن
peaks	به قله رسیدن
catch	رسیدن به نفر جلو
to come upon a fortune	بدارایی یاثروت رسیدن
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom>	به حدنهایت رسیدن عصبانیت
cut the mustard <idiom>	به حد استاندارد لازم رسیدن
face value <idiom>	بنظر با ارزش رسیدن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
hit the bull's-eye <idiom>	به اصل مطلب رسیدن
crests	به بالاترین درجه رسیدن
To achieve ones object ( aim ) .	به مقصود خود رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone .	به فریاد کسی رسیدن
cresting	به بالاترین درجه رسیدن
crest	به بالاترین درجه رسیدن
To get ones wish .	به آرزوی خود رسیدن
To readdress someones grievances.	بداد کسی رسیدن
To get ones wish.	به آرزوی خود رسیدن
mail call	رسیدن نامه یا پست
To attain position and wealth.	به مقام وثروت رسیدن
peak	به نقطه اوج رسیدن
peaks	به نقطه اوج رسیدن
peaking	به نقطه اوج رسیدن
To attain puberty.	بسن بلوغ رسیدن
To attain a high position in life.	درزندگی بجایی رسیدن
To be (come) of age.	بسن قانونی رسیدن
lay hold of <idiom>	به دارای وثروت رسیدن
look like a million dollars <idiom>	پولدار به نظر رسیدن
lapped	رسیدن به حریف جلویی
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
lap	رسیدن به حریف جلویی
to come through	به هدف خود رسیدن

peak