Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
receive
رسیدن پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
Other Matches
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
vouchsafing
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
risks
پذیرفتن خطر
risking
پذیرفتن خطر
risked
پذیرفتن خطر
risk
پذیرفتن خطر
adoption
به فرزندی پذیرفتن
honor
پذیرفتن برات
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
filiate
بفرزندی پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
deigns
لطفا پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
adopt
به فرزندی پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
listened
پذیرفتن استماع کردن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
listens
پذیرفتن استماع کردن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
listening
پذیرفتن استماع کردن
listen
پذیرفتن استماع کردن
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopts
درمیان خود پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
declare
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
approached
رسیدن
befall
در رسیدن
befalling
در رسیدن
accede
رسیدن
acceded
رسیدن
befallen
در رسیدن
accedes
رسیدن
approach
رسیدن
befalls
در رسیدن
befell
در رسیدن
acceding
رسیدن
reaching
رسیدن
reaching
رسیدن به
reaches
رسیدن
reaches
رسیدن به
reached
رسیدن
reached
رسیدن به
reach
رسیدن
to come to a he
رسیدن
reach
رسیدن به
to come by
رسیدن
to come to hand
رسیدن
to d. up with
رسیدن به
to fetch up
رسیدن
expire
به سر رسیدن
come
رسیدن
comes
رسیدن
arrive
رسیدن
arrived
رسیدن
arrives
رسیدن
arriving
رسیدن
to get at
رسیدن به
to catch up
رسیدن به
approaches
رسیدن
get at
رسیدن به
attaint
رسیدن به
arrival
رسیدن
run up
رسیدن
accru
رسیدن
overtakes
رسیدن به
overtaken
رسیدن به
overtake
رسیدن به
light or lighted
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
land
رسیدن
escalate
رسیدن
aim
رسیدن
aimed
رسیدن
aims
رسیدن
escalating
رسیدن
catch up
رسیدن به
escalates
رسیدن
escalated
رسیدن
maturate
رسیدن
attain
رسیدن
attained
رسیدن
getting
رسیدن
arr
رسیدن
attains
رسیدن
get
رسیدن
attaining
رسیدن
gets
رسیدن
to see to
رسیدن
peering
رسیدن
peered
رسیدن
peer
رسیدن
on station
رسیدن به هدف
fetch up
به نتیجه رسیدن
to round into a man
بمردی رسیدن
pull up with
به چیزی رسیدن
pull up to
به چیزی رسیدن
grow up
به سن بلوغ رسیدن
overgo
رسیدن به گذشتن
forereach
فرا رسیدن
go round
به همه رسیدن
outjockey
در رسیدن پوشاندن
handed down
به تواتر رسیدن
to turn out
به پایان رسیدن
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
run out
باخر رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com