Dictiornary-Farsi | رسید متصدی حمل و نقل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل


Other Matches

to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
necrologist	متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher	متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan	متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
receipts	رسید
receipt	رسید
when it came to a push	رسید
due date	سر رسید
quittance	رسید
maturity	سر رسید
receipt statement	رسید
scrip	رسید موقتی
summer is in	تابستان رسید
It occurred to me.	به فکرم رسید.
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
quittance	رسید مفاصا
vouchers	قبض رسید
It came home to me.	به فکرم رسید.
It's over.	به پایان رسید.
chitty	یادداشت-رسید
world came that	خبر رسید که
What time do we arrive?	کی خواهیم رسید؟
warehouse receipt	رسید انبار
to fall due	سر رسید شدن
to a receipt	رسید گرفتن
matured	سر رسید شده
the post has come	پست رسید
voucher	قبض رسید
binders	رسید بیعانه
dock warrant	رسید لنگرگاه
hand receipt	رسید دستی
receipts	قبض رسید
dock receipt	رسید لنگرگاه
it crossed my mind	بنظرم رسید
binder	رسید بیعانه
debit note	رسید بدهکار
receipt	قبض رسید
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
It came home to me.	به نظرم رسید.
official receipt	رسید رسمی
It occurred to me.	به نظرم رسید.
certificate of receipt	گواهی رسید
it received royal assent	به توشیح ملوکانه رسید
i am through with my work	کارم به پایان رسید
We just received word that . . .	هم اکنون اطلاع رسید که …
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
dock warrant	رسید انبار بارانداز
he was overtake by a storm	طوفانی باودر رسید
i am in receipt of your letter	نامه شما به من رسید
the hour has struck	موقع بحران رسید
acknowledgement	اعلام وصول رسید
it was signed by his majesty the shah	به توشیح همایونی رسید
appropriation receipt	رسیدسپرده رسید اعتبار
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
railway receipt	رسید راه اهن
clean receipt	رسید بی قید و شرط
air mail receipt	رسید پست هوایی
mate's receipt	رسید کاپیتان کشتی
mate's receipt	رسید معاون ناخدا
data freight receipt	رسید اماری حمل
data fright receipt	رسید اماری حمل
acknowledgments	اعلام وصول رسید
acknowledgements	اعلام وصول رسید
point of intersection	نقطه بهم رسید
At this point of the conversation.	صحبت که به اینجا رسید
receipt	دریافت رسید دادن
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
receipts	رسید پیام دریافت شد
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .	جانش به لب آمد ( رسید )
receipt	رسید پیام دریافت شد
receipts	دریافت رسید دادن
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it.	چند دست گشت تا به من رسید
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
found shipment	کالای بدون بارنامه یا رسید
offenders will be punished	متخلفین بکیفر خواهند رسید
The train came in on time .	قطار به موقع رسید ( سروقت )
now and then a guest w come	گاه گاهی میهمانی می رسید
He arrived in the nick of time .	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill is overdraw	سر رسید برات منقضی شده است
The project was terminated as of July 1.	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
the bill will mature to morrow	سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
operator	متصدی
vacant	بی متصدی
users	متصدی ها
operators	متصدی ها
in charge	متصدی
operator	متصدی
incumbent	متصدی
incumbents	متصدی
user	متصدی
runner	متصدی
warden	متصدی
clerk	متصدی
clerks	متصدی
runners	متصدی
quartermasters	متصدی
quartermaster	متصدی
responsible	متصدی
operators	متصدی
deferred liability	بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.	خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.	مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
receptionist	متصدی پذیرش
harbour master	متصدی بندر
time keeper	متصدی اوقات
yard man	متصدی محوطه
salespersons	متصدی فروش
salespeople	متصدی فروش
winch driver	متصدی دوار
infirmarian	متصدی بیمارستان
salesperson	متصدی فروش
radar man	متصدی رادار
radarman	متصدی رادار
radio operator	متصدی بی سیم
operator console	پیشانه متصدی
operator command	فرمان متصدی
machine operator	متصدی ماشین
litter bearer	متصدی برانکارد
signal man	متصدی علائم
signalman	متصدی علائم
radar operator	متصدی رادار
radioman	متصدی بی سیم
suppliers	متصدی ملزومات
cataloguer	متصدی کاتالوگ
chartulary	متصدی بایگانی
auctioneers	متصدی حراج
auctioneers	متصدی مزایده
auctioneer	متصدی حراج
auctioneer	متصدی مزایده
operators	متصدی ماشین
ruling	رایج متصدی
rulings	رایج متصدی
cataloger	متصدی کاتالوگ
adman	متصدی اعلانات
ammunition handler	متصدی مهمات
officers	مامور متصدی
supplier	متصدی ملزومات
officer	مامور متصدی
turf accountants	متصدی شرطبندی
curators	نگهبان متصدی
curator	نگهبان متصدی
unattended	بدون متصدی
operators	متصدی دستگاه
fitters	متصدی نصب
fitter	متصدی نصب
freshwater king	متصدی اب شیرین کن
receiver	متصدی دریافت
groundskeeper	متصدی زمین
acting	کفیل متصدی
operator	متصدی دستگاه
operator	متصدی ماشین
receivers	متصدی دریافت
process	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through	بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
date of grace	مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
processes	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
wagoner	متصدی حمل ونقل
officers	متصدی ضابط عدلیه
carrier	متصدی حمل و نقل
liquidator	متصدی امورتصفیه شرکت
liquidators	متصدی امورتصفیه شرکت
titular charge daffaires	متصدی شغل سیاسی
time keeper	متصدی اوقات کار
titular	متصدی دارای عنوانی
pressman	متصدی ماشین چاپ
pressmen	متصدی ماشین چاپ
watertender	متصدی مخازن اب ناو
stevedore	متصدی بارگیری و تخلیه
stevedores	متصدی بارگیری و تخلیه
heater	متصدی گرم کردن
heaters	متصدی گرم کردن
turf accountant	متصدی شرط بندی
carriers	متصدی حمل و نقل
word processing operator	متصدی پردازش کلمه
officer	متصدی ضابط عدلیه
teletypist	متصدی دوره نگاره
plate layer	متصدی تعمیر خط اهن
ammunition handler	متصدی جابجایی مهمات
common carrier	متصدی حمل ونقل
army postal clerk	متصدی پست ارتشی
majordomo	متصدی امور خانوادگی
mess treasurer	متصدی صندوق باشگاه
biddy	متصدی نظافت خانه
my p	متصدی پیش ازمن
church warden	متصدی دارایی کلیسا
oilking	متصدی سوخت و اب کشتی
orchardist	متصدی باغ میوه
orchardman	متصدی باغ میوه
prothonotary	متصدی امضاء احکام
peripheral equipment operator	متصدی تجهیزات جانبی
contracting officer	افسر متصدی پیمان
liftman	اسانسورچی متصدی اسانسور
hold captain	متصدی انبار کشتی
forwarding agent	متصدی حمل ونقل
stoker	متصدی سوخت کوره
prontonotary	متصدی امضاء احکام