English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (5 milliseconds)
English Persian
field رشته
fielded رشته
fields رشته
string رشته
line رشته
lines رشته
series رشته
yarn رشته
yarns رشته
fibre رشته
fibres رشته
branch رشته
branches رشته
train رشته
trained رشته
trains رشته
suite رشته
suites رشته
sequence رشته
sequences رشته
range رشته
ranged رشته
ranges رشته
chain رشته
chains رشته
filament رشته
filaments رشته
arteries رشته
artery رشته
strand رشته
strands رشته
thread رشته
threads رشته
catena رشته
coneatenation رشته
fiber رشته
filaria رشته
funicle رشته
ghaut رشته
reeve رشته
division رشته [دانشی]
area رشته [دانشی]
field رشته [دانشی]
branch رشته [دانشی]
Other Matches
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
thready رشته رشته باصدای باریک
threads رشته رشته شدن
thread رشته رشته شدن
fiberize رشته رشته کردن
fibrillation رشته رشته سازی
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
seriated رشته رشته
unifilar یک رشته
tatter رشته رشته
speciality رشته اختصاصی
hot-wire رشته حرارتی
hot wire رشته حرارتی
spaghetti رشته فرنگی
hot-wired رشته حرارتی
string length طول رشته
filum رشته لیفی
filament resistor مقاومت رشته
string manipulation دستکاری رشته
nerves رشته عصبی
filiform رشته مانند
nerve رشته عصبی
ghat رشته سلسله
specialities رشته اختصاصی
finite series رشته کراندار
hot-wires رشته حرارتی
optical fiber رشته اپتیکی
incandescent filament رشته ملتهب
null string رشته تهی
copper strand رشته مسی
null string رشته پوچ
barbicel رشته باریک پر
noodle رشته فرنگی
bit stream رشته ذره یی
bit string رشته ذرهای
finespun نازک رشته
bit string رشته بیتی
lighting filament رشته ملتهب
character string رشته دخشهای
alphabetic string رشته الفبائی
craftsman trade رشته فنی
hair worm کرم رشته
hot-wiring رشته حرارتی
string handling بکارگیری رشته
spinnerete رشته ساز
sequence of events رشته حوادث
spinneret رشته ساز
solid wire سیم تک رشته
quartermaster سر رشته دار
quartermasters سر رشته دار
commentaries رشته یادداشت
commentary رشته یادداشت
macaroni رشته فرنگی
empty string رشته خالی
search string رشته جستجو
guinea worm کرم رشته
main sequence رشته اصلی
computing رشته کامپیوتر
character string رشته کاراکتری
fibre رشته علفی
fibres رشته علفی
branch شعبه رشته
branch رشته ساقه
branches شعبه رشته
branches رشته ساقه
train رشته سلسله
train یک رشته موج
trained رشته سلسله
trained یک رشته موج
trains رشته سلسله
trains یک رشته موج
majoring رشته اصلی
string رشته خالی
string رشته کردن
line رشته بند
lines رشته بند
yarn رشته طناب
yarns رشته طناب
major رشته اصلی
majored رشته اصلی
train of thought رشته افکار
system رشته دستگاه
rank قطار رشته
systems سلسله رشته
systems رشته دستگاه
symbolic string رشته علائم
range رشته کوه
ranged رشته کوه
heaters رشته گرمساز
ranges رشته کوه
vermicelli رشته فرنگی
the province of science رشته علوم
heater رشته گرمساز
disciplining رشته علمی
disciplines رشته علمی
sequence رشته ترتیب
system سلسله رشته
ranked قطار رشته
ranks قطار رشته
ridges رشته تپه
ridge رشته تپه
string variable متغیر رشته
strobilation تشکیل رشته
tract رد بپا رشته
tracts رد بپا رشته
sequences رشته ترتیب
specialty رشته اختصاصی
the province of science رشته علمی
discipline رشته علمی
symbol stringe رشته نمادی
stup string رشته تنظیم
pasta رشته فرنگی
terrachord یک رشته چهار پردهای
ligation رشته یاوسیله بستن
string processing languages زبانهای پردازش رشته
heater cathode کاتد با رشته گرمساز
ribbon vermicelli رشته فرنگی باریک
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
to go in for رشته یاپیشه خودقراردادن
mycelium رشته رشدکننده قارچ
metal filament [رشته مارپیچ فلزی]
main sequence stars ستارگان رشته اصلی
ligature شریان بندی رشته
laid up in bed پیشه ویژه رشته
heater voltage ولتاژ رشته گرمساز
heater current جریان رشته گرمساز
arcade رشته طاق یاطاقها
campaigned یک رشته عملیات جنگی
string تعداد حروف یک رشته
string برچسب مشخصات یک رشته
minor رشته فرعی کهاد
aline دریک رشته قراردادن
suite رشته مسلسل اپارتمان
tissues رشته پارچهء بافته
campaign یک رشته عملیات جنگی
areodesy رشته مریخ شناسی
suites رشته مسلسل اپارتمان
competent شایسته دارای سر رشته
campaigning یک رشته عملیات جنگی
string اتصال مجموعهای از رشته ها به هم
flight یک رشته پلکان سلسله
fibril رشته کوچک تارچه
campaigns یک رشته عملیات جنگی
fiberglass شیشه رشته مانند
bonds of relationship رشته قوم وخویشی
continuum رشته مسلسل تسلسل
tissue رشته پارچهء بافته
spaghetti خوراک رشته فرنگی
to lose the t. of a discourse رشته سخن را ازدست دادن
She interrupted the train of my thoughts. رشته افکارم را پاره کرد
Range of mountains. رشته کوه ( کوهها ؟جبال )
He is majoring in mathematic at the university. در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
collating sequence توالی ترتیب رشته تلفیق
indirectly heated cathode کاتد با رشته گرم ساز
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
gastrologist صاحب سر رشته درپختن وخوردن
funicle ساقه تخمچه رشته تخم چه
flaxy filaments رشته هایا الیاف کتان
monofilament تاریا رشته واحدتاب نخورده
tortellini خوراک رشته فرنگی پر ازچاشنی جوشانده
conductors هادی جریان برق رشته سیم
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
he undid what i had done انچه من رشته بودم او پنبه کرد
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
conductor هادی جریان برق رشته سیم
hot wire instrument دستگاه اندازه گیری با رشته حرارتی
gourmand صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
enfilade [یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
repeating group الگوی داده مکرردریک رشته بیتی
computer jargon لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
otolaryngology رشته بیماریهای گوش و گلو و بینی
monofil تاریا رشته واحد تاب نخورده
gourmands صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
thread count [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
wool of short staple پشمی که رشته هایا موهای ان کوتاه است
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
arrays آرایهای که عناصرش می توانند به صورت رشته هایی
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
string عملیات برنامه که روی رشته ها اجرا میشود
array آرایهای که عناصرش می توانند به صورت رشته هایی
DNA double helix [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
granite paper کاغذی که دارای رشته ها و خطوط رنگارنگ میباشد
veterinarians پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
flyings رشته هایالیف هایی که ازچیزی جداشده بهوامیرود
electron beam رشته باریک الکترون با سرعت بالا در یک جهت
veterinarian پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
fibrin ماده پروتئینی رشته مانند وغیر محلول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com