Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
acromegaly	رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
Other Matches
liquefacient	عامل موجب ترشح ترشح کننده
adrenal gland	غدهء فوق کلیوی
exocrine	غدهء مترشحهء خارجی
suppuration	ترشح ریم ترشح چرک
adrenocortical	وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
antithyroid	ماده متعادل کنندهء غدد درقی ضد غدهء درقی
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
secretion	ترشح
splash	ترشح
transpiration	ترشح
flux	ترشح
splashes	ترشح
splashing	ترشح
sprinkles	ترشح
sprinkled	ترشح
sprinkle	ترشح
splutters	ترشح
spluttered	ترشح
splutter	ترشح
spluttering	ترشح
spatters	ترشح
transudation	ترشح
leakage	ترشح
spraying	ترشح
transudate	ترشح
sprays	ترشح
spatter	ترشح
sprayed	ترشح
leakages	ترشح
spattered	ترشح
spray	ترشح
spattering	ترشح
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
secreted	ترشح کردن
plash	ترشح کردن
secretes	ترشح کردن
secreting	ترشح کردن
spoondrift	ترشح امواج
splattered	ترشح کردن
salivation	ترشح بزاق
splash	صدای ترشح
splash	ترشح کردن
splash	دارای ترشح
splatter	ترشح کردن
splashes	صدای ترشح
secrete	ترشح کردن
splattering	ترشح کردن
spattering	ترشح کردن
splashy	دارای ترشح
spattered	ترشح کردن
spatter	ترشح کردن
discharges	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
secretionary	ترشح کننده
splutter	ترشح کردن
spluttered	ترشح کردن
spluttering	ترشح کردن
splutters	ترشح کردن
discharges	انفصال ترشح
sprinkle	ترشح کردن
splatters	ترشح کردن
sprinkles	ترشح کردن
spatters	ترشح کردن
sprinkled	ترشح کردن
anuria	قطع ترشح
he was splashed all over	سرتا پا ترشح شد
brights disease	ترشح بول
internal secretion	ترشح درونی
jakes	ترشح مدفوع
actescence	ترشح شیر
galactopoiesis	ترشح شیر
splashing	دارای ترشح
splashes	ترشح کردن
splashing	ترشح کردن
splashes	دارای ترشح
splashing	صدای ترشح
anuria	نقص در ترشح ادرار
liquefacient	مایع ترشح کننده
salivate	بزاق ترشح کردن
salivated	بزاق ترشح کردن
salivates	بزاق ترشح کردن
lactate	شیر ترشح کردن
agalactia	قلت ترشح شیر
actescent	ترشح کننده شیر
salivating	بزاق ترشح کردن
lactogenic	موجب ترشح شیر
agalaxy	قلت ترشح شیر
pyosis	ترشح ریم چرک
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
vaginicolous	ترشح کننده یاساکن نیام
exudate	ترشح التهابی برون نشست
sprinkle	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
gland	هر عضو ترشح کننده دشبل
paracholia	ترشح غیر عادی زرداب
glands	هر عضو ترشح کننده دشبل
sprinkled	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
adrenal	مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tuberculotoxin	مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
transpirable	قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
gastrin	هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
spraying	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
mucus [secretion of the mucous membranes]	خلط [بلغم] [ماده لزج] [ترشح غشا مخاطی] [پزشکی]
phlegm [secretion in the airway during inflammation]	بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
yellow bile	مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
endocrine	غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
slaver	گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
profoundly	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
mickle or muckle	زیاد
too much	زیاد
in quantities	زیاد
plethoric	زیاد
wide	زیاد
wider	زیاد
greatly	زیاد
in excess	زیاد
plaguily	زیاد
very	زیاد
extensive	زیاد
egregiously	زیاد
copious	زیاد
excessive	زیاد
numerous	زیاد
immane	زیاد
over and above	زیاد
widest	زیاد
outrageously	زیاد
heavily	زیاد
highly	زیاد
rife	زیاد
not a lettle	زیاد
muckle	زیاد
mickle	زیاد
extortionate	زیاد
great	زیاد
extortionary	زیاد
many	زیاد
late	زیاد
squeamishly	زیاد
squeamishness	زیاد
great-	زیاد
ranksack	زیاد
no end of	زیاد
large adv	زیاد
profusely	زیاد
much	زیاد
heartbreak	غم زیاد
vastly	زیاد
to a large extent	زیاد
supererogatory	زیاد
heart break	غم زیاد
greatest	زیاد
widely	زیاد
thickest	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
overmuch	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
intense	زیاد
glaring	زیاد
highs	زیاد
swingeing	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
effusively	زیاد
thick	زیاد
thicker	زیاد
superabundant	زیاد
overly	زیاد
populous	زیاد
highest	زیاد
quantity	تعداد زیاد
musk cat	گریه زیاد
meticulously	با دقت زیاد
extreme	خیلی زیاد
much rain	باران زیاد
mort	مقدار زیاد
quantities	تعداد زیاد
torrid	زیاد گرم
oodles	خیلی زیاد
apace	باسرعت زیاد
slashing	تخفیف زیاد
desperation	نومیدی زیاد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com