Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English
Persian
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
Other Matches
errors and omissions expected
باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
t. errors
اشتباهات
bombing errors
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
bars
ازبین رفتن
to sweep away
ازبین بردن
wash out
ازبین بردن
extinct
ازبین رفته
depredate
ازبین بردن
bar
ازبین رفتن
defunct
ازبین رفته
flatfoot
ازبین رفتن انحناء کف پا
margins
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
de militarization
ازبین بردن حالت نظامی
destroyed
ازبین رفت تخریب شده
acatamathesia
ازبین رفتن قدرت ادراکات
debugged
آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
debug
آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
debugs
آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
wastes
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
ill treatment
بد رفتاری
bad conduct
بد رفتاری
deviance
کج رفتاری
behavioral
رفتاری
deviancy
کج رفتاری
ill-treatment
بد رفتاری
misbehaciour
بد رفتاری
misuses
بد رفتاری
illtreatment
بد رفتاری
misuse
بد رفتاری
ill use
بد رفتاری
misused
بد رفتاری
misusing
بد رفتاری
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
behavioral equation
معادله رفتاری
ill-treated
بد رفتاری کردن به
ill-treating
بد رفتاری کردن به
good conduct
خوش رفتاری
behavioral sciences
علوم رفتاری
ill-treats
بد رفتاری کردن به
propriety of behaviour
درست رفتاری
echopathy
پژواک رفتاری
to behave ill
بد رفتاری کردن
machismo
نرینه رفتاری
ill-treat
بد رفتاری کردن به
conduct disorder
اختلال رفتاری
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
good conduct
خوش رفتاری کردن
illtreat
باکسی بد رفتاری کردن
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
Hypergraphia
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
bomb
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
gross negligence
اشتباهات کلی ناشی از بی دقتیها بی دقتی کلی
reversed
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
admit
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
filiate
بفرزندی پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
hearken
بگوش دل پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
receive
رسیدن پذیرفتن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
honor
پذیرفتن برات
co opt
بهمکاری پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
risks
پذیرفتن خطر
adopt
به فرزندی پذیرفتن
adoption
به فرزندی پذیرفتن
deigns
لطفا پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
risk
پذیرفتن خطر
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
risked
پذیرفتن خطر
risking
پذیرفتن خطر
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
listening
پذیرفتن استماع کردن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
listen
پذیرفتن استماع کردن
listened
پذیرفتن استماع کردن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
listens
پذیرفتن استماع کردن
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
arrest of judgment
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
declares
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declare
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
vertical redundancy check
بررسی عمودی اشتباهات بررسی افزونگی عمودی
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com