Dictiornary-Farsi | رفتار اخلاقی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (9 milliseconds)

English	Persian
conduct	رفتار اخلاقی
conducted	رفتار اخلاقی
conducting	رفتار اخلاقی
conducts	رفتار اخلاقی


Other Matches

moralised	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises	نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism	اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
gnomic	اخلاقی
moral	اخلاقی
petulancy	بد اخلاقی
immorality	بد اخلاقی
ethical	اخلاقی
petulance	بد اخلاقی
ethical code	ضوابط اخلاقی
dual morality	دوگانگی اخلاقی
parables	داستان اخلاقی
parable	داستان اخلاقی
ethical relativism	نسبیت اخلاقی
bywords	گفته اخلاقی
byword	گفته اخلاقی
precept	قاعده اخلاقی
fables	حکایت اخلاقی
precepts	قاعده اخلاقی
principle	اخلاقی کردن
immoral	غیر اخلاقی
maxims	گفته اخلاقی
maxim	گفته اخلاقی
principle	اصل اخلاقی
fable	حکایت اخلاقی
apologue	حکایت اخلاقی
code of ethics	ضوابط اخلاقی
ethicize	اخلاقی کردن
sinuosity	انحراف اخلاقی
superego	شخصیت اخلاقی
low [morally bad] <adj.>	بد [از نظر اخلاقی]
moralistic	تحمیلگر اخلاقی
moral education	اموزش اخلاقی
obliquity	انحراف اخلاقی
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
imputability	مسئولیت اخلاقی
immorally	از ازروی بد اخلاقی
good naturedly	به خوش اخلاقی
ethics	اصول اخلاقی اخلاقیات
fortitude	شهامت اخلاقی شکیبایی
foibles	صعف اخلاقی ضعف
tropologic	دارای تفسیر اخلاقی
generosity <adj.>	گذشت [صفت اخلاقی]
foible	صعف اخلاقی ضعف
perversion	انحراف جنسی یا اخلاقی
on principle	از لحاظ قیود اخلاقی
psychodrama	نمایش اخلاقی وانتقادی
reform school	مدرسه تهذیب اخلاقی
cloaca	مرکز مفاسد اخلاقی
chung shin sooyak	فرهنگ اخلاقی تکواندو
axiological	مبحث نوامیس اخلاقی
moral realism	واقع نگری اخلاقی
perversions	انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly	بطورشکننده باضعف اخلاقی
moralists	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
principle	مرام اخلاقی قاعده کلی
axiomatic	حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple	نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious	خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
unmorality	عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.	با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
amoral	بدون احساس مسئولیت اخلاقی
The moral of the story is that …	نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
puritanic	سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology	وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
to draw a moral	معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles	اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
I feel morally bound to …	از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
utilitarian	معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur	از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
shyster	کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
frailties	نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
an unprincipled conduct	رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty	نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral	اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
preachify	بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
ethic	روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector	کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .	این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objectors	کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism	سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist	کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
bad conduct	سو رفتار
treatment	رفتار
comportment	رفتار
conducted	رفتار
behaviuor	رفتار
exploiting	: رفتار
exploit	: رفتار
exploits	: رفتار
action	رفتار
actions	رفتار
demeanour	رفتار
conducts	رفتار
ergasia	رفتار
demarche	رفتار
demarch	رفتار
behavio	رفتار
dealing	رفتار
thews	رفتار
conducting	رفتار
behavior	رفتار
misconduct	رفتار بد
treatments	رفتار
conduct	رفتار
treament	رفتار
demeanor	رفتار
gestured	رفتار
gesture	رفتار
comport	رفتار
comports	رفتار
deportment	رفتار
gesturing	رفتار
comporting	رفتار
havings	رفتار
ethic	رفتار
comported	رفتار
geste	رفتار
behaviour	رفتار
gest	رفتار
haviour	رفتار
covert behavior	رفتار نااشکار
stereotypy	رفتار قالبی
learned behavior	رفتار اموخته
regressive behavior	رفتار واپس رو
attitudes	روش و رفتار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
collective behavior	رفتار جمعی
maladdress	رفتار ناهنجار
maternal behavior	رفتار مادری
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
implicit behavior	رفتار نااشکار
treat	رفتار کردن
treats	رفتار کردن
ethogram	شرح رفتار
illtreatment	سوء رفتار
treated	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
fal lal	رفتار فریفانه
explicit behavior	رفتار اشکار
treat	رفتار کردن با
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
incipient behavior	رفتار اغازین
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
propriety of behaviour	درستی رفتار
cruelty	سوء رفتار
illtreat	سوء رفتار
etiquette	روش رفتار
brusqurie	خشونت در رفتار
demean	رفتار کردن
verbal behavior	رفتار کلامی
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
brusque	خشن در رفتار
frivolous	سبک رفتار
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
immoral	زشت رفتار
manner	رفتار ادب
bearing	رفتار سلوک
macho	نرینه رفتار
affable <adj.>	خوش رفتار
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
demeaned	رفتار کردن
demeans	رفتار کردن
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
to deport oneself	رفتار کردن
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
treated	رفتار کردن با
attitude	روش و رفتار
automatic behavior	رفتار خودکار
behavior modification	تغییر رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior repertoire	خزانه رفتار
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
behavior therapy	رفتار درمانی
social behavior	رفتار اجتماعی
anankaslia	رفتار وسواسی
misconduct	سوء رفتار
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
to demean oneself	رفتار کردن
anancastia	رفتار وسواسی
target behavior	رفتار اماج
fair shake <idiom>	رفتار درست
anancasm	رفتار وسواسی
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
well-behaved	خوش رفتار با ادب
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
problem behavior	رفتار مشکل افرین
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن