Dictiornary-Farsi | رفتار اموخته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
learned behavior	رفتار اموخته


Other Matches

Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
wont	اموخته
taught	اموخته
self-educated	خود اموخته
self educated	خود اموخته
self in structed	خود اموخته
inure or en	اموخته کردن
manages	اسب اموخته
postgraduates	دانش اموخته
postgraduate	دانش اموخته
alumnus	دانش اموخته
manage	اسب اموخته
enure	اموخته کردن
managed	اسب اموخته
managing	اسب اموخته
inuring	خودادن اموخته کردن
inured	خودادن اموخته کردن
inure	خودادن اموخته کردن
inures	خودادن اموخته کردن
autodidact	شخص خود اموخته
self taught	پیش خود یادگرفته خود اموخته
deportment	رفتار
actions	رفتار
action	رفتار
conducting	رفتار
conducts	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
comporting	رفتار
behavio	رفتار
behavior	رفتار
behaviuor	رفتار
demarche	رفتار
demarch	رفتار
haviour	رفتار
havings	رفتار
bad conduct	سو رفتار
ergasia	رفتار
gest	رفتار
comports	رفتار
thews	رفتار
ethic	رفتار
treament	رفتار
gesture	رفتار
gestured	رفتار
gesturing	رفتار
misconduct	رفتار بد
geste	رفتار
conducted	رفتار
exploit	: رفتار
exploiting	: رفتار
exploits	: رفتار
treatment	رفتار
demeanour	رفتار
demeanor	رفتار
behaviour	رفتار
comportment	رفتار
treatments	رفتار
dealing	رفتار
conduct	رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
expressive behavior	رفتار بیانگر
maladdress	رفتار ناهنجار
treated	رفتار کردن با
anancasm	رفتار وسواسی
ethogram	شرح رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
overt behavior	رفتار اشکار
frivolous	سبک رفتار
regressive behavior	رفتار واپس رو
immoral	زشت رفتار
propriety of behaviour	درستی رفتار
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
fal lal	رفتار فریفانه
behavior repertoire	خزانه رفتار
misconduct	سوء رفتار
anancastia	رفتار وسواسی
anankaslia	رفتار وسواسی
bearing	رفتار سلوک
brusqurie	خشونت در رفتار
collective behavior	رفتار جمعی
incipient behavior	رفتار اغازین
brusque	خشن در رفتار
illtreatment	سوء رفتار
illtreat	سوء رفتار
covert behavior	رفتار نااشکار
automatic behavior	رفتار خودکار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
elicited behavior	رفتار فراخوانده
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
behavior modification	تغییر رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
behavior therapy	رفتار درمانی
implicit behavior	رفتار نااشکار
conducted	رفتار اخلاقی
affable <adj.>	خوش رفتار
demean	رفتار کردن
demeaned	رفتار کردن
demeans	رفتار کردن
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
cruelty	سوء رفتار
attitudes	روش و رفتار
etiquette	روش رفتار
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
conduct	رفتار اخلاقی
conducting	رفتار اخلاقی
treats	رفتار کردن با
treats	رفتار کردن
conducts	رفتار اخلاقی
treated	رفتار کردن
attitude	روش و رفتار
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
to demean oneself	رفتار کردن
fair shake <idiom>	رفتار درست
target behavior	رفتار اماج
verbal behavior	رفتار کلامی
stereotypy	رفتار قالبی
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
social behavior	رفتار اجتماعی
manner	رفتار ادب
to deport oneself	رفتار کردن
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho	نرینه رفتار
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
last word	بیان یا رفتار قاطع
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
problem behavior	رفتار مشکل افرین
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
purposive behavior	رفتار غایت نگر
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
image response	رفتار فرکانس تصویر
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
butch	خشن و مرد رفتار
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
babies	مانندکودک رفتار کردن
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
abidance	رفتار برطبق توافق
stereotyped	دارای رفتار قالبی
well behaved	خوش رفتار با ادب
well-behaved	خوش رفتار با ادب
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
levity	رفتار سبک لوسی
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
mannish	دارای رفتار مردانه
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
despotize	مستبدانه رفتار کردن
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
contact behavior	رفتار تماس جویانه
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
baby	مانندکودک رفتار کردن
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
duress	شدت رفتار خشن وتند
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن