English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English Persian
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
Other Matches
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
aminister تهیه کردن بکار بردن
overmaster برتری یافتن بر
outreach برتری یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcended برتری یافتن
transcend برتری یافتن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
thyratron پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
abusing بد بکار بردن
to put forth بکار بردن
handles بکار بردن
handle بکار بردن
abuse بد بکار بردن
abused بد بکار بردن
put forth بکار بردن
applying بکار بردن
abuses بد بکار بردن
apply بکار بردن
to make use of بکار بردن
misemploy بد بکار بردن
applies بکار بردن
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
parachuting پاراشوت بکار بردن
wielding خوب بکار بردن
wields خوب بکار بردن
parachutes پاراشوت بکار بردن
parachuted پاراشوت بکار بردن
play upon words جناس بکار بردن
lever watch شیوه بکار بردن
shoehorns پاشنه کش بکار بردن
parachute پاراشوت بکار بردن
wield خوب بکار بردن
shoehorn پاشنه کش بکار بردن
finesse زیرکی بکار بردن
misapply بیموقع بکار بردن
commit بکار بردن نیروها
committing بکار بردن نیروها
manoeuver تدبیر بکار بردن
committed بکار بردن نیروها
commits بکار بردن نیروها
wielded خوب بکار بردن
leverage شیوه بکار بردن اهرم
iodism خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
coppers مس یاترکیبات مسی بکار بردن
neologist طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
copper مس یاترکیبات مسی بکار بردن
telescope تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misspell املای غلط بکار بردن
misspelled املای غلط بکار بردن
misspells املای غلط بکار بردن
misspelt املای غلط بکار بردن
outsmart زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts زرنگی بیشتری بکار بردن
telescopes تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misapply بطور غلط بکار بردن
mordant ماده ثبات بکار بردن
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
obsoletism بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
play a joke حیله شوخی امیز بکار بردن
accentuation بکار بردن ایین تکیه صدا
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
tutoyer دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
polyonymy بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonging بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands on فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands-on فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
competitory رقابت کننده- رقابت امیز
ladders نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladder نردبان بکار بردن نردبان ساختن
rivaling رقابت کردن
emulating رقابت کردن با
vied رقابت کردن
rival رقابت کردن
emulates رقابت کردن با
rivalled رقابت کردن
competes رقابت کردن
competed رقابت کردن
emulated رقابت کردن با
rivals رقابت کردن
rivaled رقابت کردن
emulate رقابت کردن با
corrival رقابت کردن
rivalling رقابت کردن
compete رقابت کردن
vie رقابت کردن
vies رقابت کردن
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
parent بعنوان والدین عمل کردن
instance بعنوان مثال ذکر کردن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
instances بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
competed رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenged رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges رقابت کردن سرپیچی کردن
competes رقابت کردن با هم چشمی کردن
sampling نمونه گیری برداشت نمونه
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
standarize با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
dares جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
spectrophotometry اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
proofreads نمونه خوانی کردن
proofread نمونه خوانی کردن
sampled نمونه برداری کردن
sample نمونه برداری کردن
proofreading نمونه خوانی کردن
sampling نمونه برداری مزه کردن
do up شروع بکار کردن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to put in one's oar بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
operate عمل کردن بکار افتادن
operates عمل کردن بکار افتادن
operated عمل کردن بکار افتادن
put on اعمال کردن بکار گماردن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
employs بکار گماشتن استخدام کردن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
undisturbed sample نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
meets : برخورد کردن یافتن
meet : برخورد کردن یافتن
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
gain کسب کردن باز یافتن
transfuse رسوخ یافتن در تزریق کردن در
improves بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving بهبودی یافتن پیشرفت کردن
strengthened تقویت یافتن تحکیم کردن
migrate سیر کردن انتقال یافتن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
strengthens تقویت یافتن تحکیم کردن
exchange عوض کردن تسعیر یافتن
strengthen تقویت یافتن تحکیم کردن
improve بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
gains کسب کردن باز یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com