English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (7 milliseconds)
English Persian
vie رقیب شدن
vied رقیب شدن
vies رقیب شدن
corrival رقیب شدن
Search result with all words
competitor رقیب
competitors رقیب
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
up جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upped جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upping جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
extend گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extends گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
incomparable بی رقیب
inimitable بی رقیب
adversaries رقیب
adversary رقیب
upset باخت رقیب محبوب
upsets باخت رقیب محبوب
upsetting باخت رقیب محبوب
rival رقیب
rivaled رقیب
rivaling رقیب
rivalled رقیب
rivalling رقیب
rivals رقیب
contain جلو رقیب را گرفتن
contained جلو رقیب را گرفتن
contains جلو رقیب را گرفتن
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
antagonist رقیب دشمن
antagonists رقیب دشمن
opponent رقیب
opponents رقیب
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
area blocking سد راه کردن رقیب در منطقه معین
brush block سد کردن سبک برای ایجادتاخیر در حرکت رقیب
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
competitress رقیب
corrival رقیب
emulative رقیب
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
outfoot سریعتر از رقیب
outkick تندتر از رقیب دویدن
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
unrivaled بی رقیب
vier رقیب
adversarial رقیب
unapproachable بی رقیب
underprice قیمت کمتر از رقیب
immortalize rug فرش جاودانی و بدون رقیب
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com