English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
identification code رمز معرف یکان
Search result with all words
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
reference sheet برگ تعیین محل یکان برگ معرف
Other Matches
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
reference معرف
references معرف
referee معرف
call signs معرف
signal letters معرف
reagent معرف
refereed معرف
refereeing معرف
call sign معرف
representatives معرف
representative معرف
identification معرف
identifier معرف
referees معرف
net call sign معرف شبکه
radio call sign معرف رادیویی
universal identifier معرف جامع
designator code کد معرف یگان
representative sample نمونه معرف
collective call sign معرف عمومی
call signs معرف رادیویی
address call sign معرف ادرس
key note معرف مایه
ship designation معرف ناو
call sign معرف رادیویی
authentication system سیستم تعیین معرف
net authentication اعلام معرف در شبکه
net call sign معرف رادیویی شبکه
collective call sign معرف مشترک یکانها
authentication equipment وسایل تعیین معرف
use معرف گره , نورو...
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
uses معرف گره , نورو...
acropolis نام دژ معرف اتن
acknowledge اعلام معرف کردن
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
corrupt معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupted معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupting معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupts معرف خطاها به داده یا برنامه
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
identifier کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
symbol نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
masters of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
groups مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
group مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
card ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
units یکان
formation یکان
unit یکان
singly یکان یکان
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
air command یکان هوایی
combat , echelon یکان رزمی
advance gruard یکان جلودار
cavalry unit یکان سوارزرهی
combined command یکان مرکب
combined arms یکان مرکب
beach organization یکان ساحلی
combatcommand یکان رزمی
base unit یکان مبنا
base unit یکان پایگاهی
single unit یکان منفرد
command net شبکه یکان
administrative command یکان اداری
command strength استعداد یکان
composite unit یکان مختلط
organization chart نمودارسازمان یکان
paratroop یکان چترباز
retraining command یکان بازاموزی
service force یکان خدمات
service unit یکان خدمات
shock troops یکان ضربت
single unit یکان مستقل
support command یکان پشتیبانی
tactical command یکان تاکتیکی
troop basis مبنای یکان
troop unit یکان صنفی
troop unit یکان سربازدار
unit structure استخوانبندی یکان
unit supply تدارکات یکان
unit train بنه یکان
unit training اموزش یکان
muster book دفتروقایع یکان
motor unit یکان موتوری
march unit یکان راهپیمایی
designator code کد تشخیص یکان
detached unit یکان مامورشده
distinguished unit یکان ممتاز
divisional unit یکان لشگری
exempted station یکان مخصوص
fire unit یکان اتش
first seargeant سرگروهبان یکان
force basis مبنای یکان
frontalier یکان مرزی
identification code کدشناسایی یکان
installation type نوع یکان
intercommand بین یکان
joint command یکان مشترک
unit structure سازمان یکان
logistical command یکان لجستیکی
major command یکان عمده
naval activity یکان دریایی
strangle دورافتادن از یکان
pertinent یکان لاحق
parent یکان اولیه
parent یکان لاحق
motorized یکان موتوری
sergeant سرگروهبان یکان
presence فرستی در یکان
organizational یکان سازمانی
sergeants سرگروهبان یکان
straggler گم شده از یکان
train بنه یکان
train عقبه یکان
mobility تحرک یکان
boundary حدود یکان
boundaries حدود یکان
organic یکان سازمانی
composite یکان مختلط
trains عقبه یکان
mixed یکان مختلط
trains بنه یکان
trained عقبه یکان
trained بنه یکان
organizations یکان قسمت
activities قسمت یکان
activity قسمت یکان
stragglers دورافتاده از یکان
serviced قسمت یکان
service قسمت یکان
separate یکان مستقل
organization یکان قسمت
active یکان کادر
organisations یکان قسمت
designations اسم یکان
composite یکان مرکب
stragglers گم شده از یکان
designation اسم یکان
mechanized یکان مکانیزه
separates یکان مستقل
straggler دورافتاده از یکان
separated یکان مستقل
organic مربوط به یک قسمت یا یکان
forcing یکان قسمت نظامی
forces یکان قسمت نظامی
force یکان قسمت نظامی
mass of maneuver سنگینی حرکات یکان
mechanized infantry یکان پیاده مکانیزه
evader دور افتاده از یکان
level of effort تلاش رزمی یکان
less than release unit یکان درخط ترابری
less than release unit یکان منتظر حمل
grenadier یکان نارنجک انداز
force structure استخوان بندی یکان
force designator شماره ترتیب یکان
dispersion تفرقه گسترش یکان
general support یکان پشتیبانی عمومی
frontalier جزو یکان مرزی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
intercommunication مخابرات داخلی یکان
intransit یکان در حال حرکت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com