Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
ciphony
رمز کردن پیامهای تلفنی مکالمات رمز شده
Other Matches
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
long distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long-distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
exchange cable
کابل اتصال بین مرکز تلفنی ومشترک تلفنی
teleprocessing
تایپ کردن مکالمات تلگرافی به طور کشف
refile
تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
telephone conversation
گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
dead letter box
فایلی برای گرفتن پیامهای غیر قابل ارسال
wire-tapping
استراقسمع تلفنی کردن
wire-tap
استراقسمع تلفنی کردن
wire-taps
استراقسمع تلفنی کردن
wire-tapped
استراقسمع تلفنی کردن
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
stichomythia
مکالمات کوتاه
stichomythic
مربوط به مکالمات کوتاه
dialogues
مکالمات ادبی و دراماتیک
by-play
حرکات یا مکالمات فرعی
dialogue
مکالمات ادبی و دراماتیک
wiretap
ضبط و کنترل سری مکالمات
by-play
حرکات یا مکالمات کنار صحنه
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
procedure sign
علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
telephone repeater
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
rabal
روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
trunk line
خط تلفنی
telephonic
تلفنی
telephone communication
ارتباط تلفنی
call girls
فاحشه تلفنی
wire-tapped
گوشیازی تلفنی
wire-tap
استراقسمع تلفنی
wire net
شبکه تلفنی
wire-tapped
استراقسمع تلفنی
wire-tap
گوشیازی تلفنی
telephone frequency
بسامه تلفنی
telephone message
پیغام تلفنی
telephone message
پیام تلفنی
call girl
فاحشه تلفنی
telephone conversation
مکالمه تلفنی
telephone connection
اتصال تلفنی
telephone traffic
ترافیک تلفنی
interphone system
سیستم تلفنی
telephone subscriber
مشترک تلفنی
wire-tapping
استراقسمع تلفنی
telebrief
هماهنگی تلفنی
wire-tapping
گوشیازی تلفنی
wire-taps
استراقسمع تلفنی
wire-taps
گوشیازی تلفنی
wire-tapping
وسیلهی استراقسمع تلفنی
logs
ضبط تماسهای تلفنی
duplex telephony
مکالمه تلفنی دو طرفه
wire-taps
نهان گوشی تلفنی
duplex telephony
گفت و شنود تلفنی
phantom circuit
مدار دو خطه تلفنی
log
ضبط تماسهای تلفنی
wire-taps
وسیلهی استراقسمع تلفنی
wire-tapping
نهان گوشی تلفنی
wire-tap
وسیلهی استراقسمع تلفنی
wide area telephone service
سرویس تلفنی گسترده
wire-tapped
وسیلهی استراقسمع تلفنی
wire-tap
نهان گوشی تلفنی
wire-tapped
نهان گوشی تلفنی
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
telephone modal distance
مسافت مکالمه تلفنی
push to talk
کلید مکالمه تلفنی
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
telephone carrier current
جریان حامل تلفنی
telebrief
تماس مستقیم تلفنی
international telephone circuit
خط تلفنی بین المللی
line termination circuit
مدار مشترک تلفنی
trunk call
اتصال تلفنی بین دومشترک
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
hot line
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
telephone directories
دفترتلفن فهرست مشترکین تلفنی
hot lines
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
telephone directory
دفترتلفن فهرست مشترکین تلفنی
trunk calls
اتصال تلفنی بین دومشترک
telephone repeater valve
لامپ تقویت کننده تلفنی
toll calls
مخابره تلفنی خارج شهری
cross fire
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
tele communication
مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
loggers
وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند
logger
وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
ex-directory
تلفنی که شمارهی آن در کتابچهی تلفن داده نشده
hang-ups
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
ren
شمارهای که باریک وسیله را در شبکه تلفنی نشان دهد
hang-up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
phonopore
اسبابی که بوسیله ان مخابرات تلفنی را ازتوی سیم تلگراف می گذراند
fcc
شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
answers
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
telephony
سیستم ساخت Nouel وATLT که به PC امکان کنترل ارتباط تلفنی PBX میدهد.
vab
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواند یک سیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
two way telephone equipment
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
voice grade channel
ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
subscriber's line
اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
fiber
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibre
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com