Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
reviviscent
رمق تازه دهنده
Other Matches
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
تازه داماد تازه عروس
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
recent
تازه
modern
تازه
dewy
تازه
dewiest
تازه
dewier
تازه
red hot
تازه
up-to-date
تازه
brand new
تر و تازه
mint a mint condition
تازه تازه
scions
تازه
scion
تازه
inchoative
تازه
new-
تازه
newer
تازه
newest
تازه
new born
تازه
the new world
تازه
new laid
تازه
new-laid
تازه
up to date
تازه
freshest
تازه
new fallen
تازه
fresh
تازه
younger
تازه
young
تازه
post glacial
تازه
greenest
تازه
renewed
تازه
new fashioned
تازه
newfangled
مد تازه
green
تازه
newfashioned
تازه
new
تازه
fresh-
تازه
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
new fallen snow
برف تازه
new blown
تازه شگفته
young ice
یخ تازه بسته
new arrived
تازه رسیده
new built
تازه ساخت
bride
تازه عروس
freshen
تازه کردن
brides
تازه عروس
freshens
تازه کردن
breezy
خنک تازه
freshened
تازه کردن
freshening
تازه کردن
far out
تازه و غیرسنتی
neoteric
نویسنده تازه
neoteric
جدید تازه
newmade
تازه ساخت
convert
تازه کیش
What is new? What is cooking ?
تازه چه خبر ؟
junior
زودتر تازه تر
juniors
زودتر تازه تر
converted
تازه کیش
neo christianity
مسیحیت تازه
converting
تازه کیش
neocortex
قشر تازه مخ
converts
تازه کیش
newcomer
تازه وارد
newcomers
تازه وارد
new jerusalem
اورشلیم تازه
new fledged
تازه پر در اورده
newish
نسبه تازه
nascency
تازه پیداشدگی
ultramodern
بسیار تازه
new built
تازه ساز
settlor
مهاجر تازه
recent development
بسط تازه
recension
چاپ تازه
span new
خیلی تازه
recruit
تازه سرباز
sup.latest or last
تازه گذشته
settler
مهاجر تازه
regeneracy
تولد تازه
scarc ely
جخت تازه
immigrant
تازه وارد
new clown
تازه شکفته
revised edition
چاپ تازه
new come
تازه امده
new come
تازه رسیده
new buit
تازه ساخت
noviciate
تازه کار
new comer
تازه وارد
immigrants
تازه وارد
settlers
مهاجر تازه
recruit
کارمند تازه
novitiate
تازه کار
new buit
تازه ساز
rookie
تازه کار
new employees
کارمندان تازه
recruits
تازه سرباز
recruits
کارمند تازه
to bring in
تازه اوردن
to innovate in
تازه اوردن
rookies
تازه کار
ordinee
شماش تازه
tenderfoot
تازه کار
recruited
تازه سرباز
recruited
کارمند تازه
recruiting
تازه سرباز
recruiting
کارمند تازه
greener
تازه کار
freshwater
تازه کار
sucking
تازه کار
refresher
تازه کننده
late
تازه گذشته
reappraisal
ارزیابی تازه
reappraisals
ارزیابی تازه
rebirth
تولد تازه
birdegroom
تازه داماد
bran new
بکلی نو یا تازه
novices
تازه کار
refreshingly
تازه کننده
refreshing
تازه کننده
renewals
تازه سازی
renewal
تازه سازی
beginners
تازه کار
beginner
تازه کار
carechumen
تازه وارد
new-laid
تازه گذاشته
new laid
تازه گذاشته
reprints
چاپ تازه
reprinting
چاپ تازه
freshest
تازه کردن
regeneration
تولد تازه
novice
تازه کار
span new
کاملا تازه
fresh
تازه کردن
brand-new
بکلی نو یا تازه
fresh-
تازه کردن
reprint
چاپ تازه
reprinted
چاپ تازه
refreshment
تازه سازی
recuperation
رمق تازه
recuperation
نیروی تازه
turn over a new leaf
<idiom>
شروعی تازه
green concrete
بتن تازه
refreshed
تازه کردن
refreshes
تازه کردن
green crop
علف تازه
nascence
تازه پیداشدگی
verdured
تازه سرسبز
juvenescent
تازه جوان
jackleg
تازه کار
grcen wine
شراب تازه
refresh
تازه کردن
refreshments
تازه سازی
green old wound
زخم تازه
initiate
تازه وارد کردن
initiated
تازه وارد کردن
greenhorns
ادم تازه کار
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
initiates
تازه وارد کردن
new departure
اغاز رویه تازه
parvenu
تازه بدوران رسیده
neoteric
تازه بدنیا امده
parvenus
تازه بدوران رسیده
redecorating
تزئینات تازه کردن
redecorates
تزئینات تازه کردن
green
ترو تازه نارس
greenly
بطور تازه و سبز
sapling
درخت تازه وجوان
greenhorn
ادم تازه کار
saplings
درخت تازه وجوان
greenest
ترو تازه نارس
new discovered
تازه کشف شده
piping hot
خیلی تازه ازتنوردرامده
latest
تازه گذشته اینده
new discovered
تازه پیدا شده
redecorate
تزئینات تازه کردن
redecorated
تزئینات تازه کردن
replenish
ذخیره تازه دادن
initiating
تازه وارد کردن
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
innovation
چیز تازه نو اوری
lands man
ملوان تازه کار
recruit
نیروی تازه گرفتن
refurbishing
روشن و تازه کردن
replenishing
ذخیره تازه دادن
recruited
نیروی تازه گرفتن
replenishes
ذخیره تازه دادن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...