English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English Persian
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
Other Matches
resenting افهار رنجش کردن
resent افهار رنجش کردن
resented افهار رنجش کردن
resents افهار رنجش کردن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gained پیدا کردن
detected پیدا کردن
gain پیدا کردن
tracked پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detects پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
gains پیدا کردن
averaged پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
averages پیدا کردن
track پیدا کردن
average پیدا کردن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
to search out پیدا کردن
acquire پیدا کردن
detect پیدا کردن
tracks پیدا کردن
detecting پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to look up پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
to think out با فکر پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
stammers لکنت پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
pique رنجش
irritancy رنجش
irritation رنجش
dudgeon رنجش
acrimony رنجش
displeasure رنجش
resentment رنجش
grief رنجش
irritations رنجش
annoyance رنجش
vexations رنجش
vexation رنجش
bad blood رنجش
miff رنجش
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
respires امید تازه پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock هول وهراس پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
shocked هول وهراس پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks هول وهراس پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
offense رنجش تجاوز
vexatious رنجش امیز
nuisance مایه رنجش
bothers رنجش پریشانی
bothered رنجش پریشانی
offense,etc خطا رنجش
bothering رنجش پریشانی
bother رنجش پریشانی
annoying رنجش اور
nuisances مایه رنجش
offence رنجش تجاوز
offenses رنجش تجاوز
umbrage نگرانی رنجش
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut شور پیدا کردن فحل شدن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
step on one's toes <idiom> باعث رنجش شدن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
pain in the neck (ass) <idiom> کاریا شخص رنجش آور
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com