English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (8 milliseconds)
English Persian
tint رنگ مختصر سایهء رنگ
tinting رنگ مختصر سایهء رنگ
tints رنگ مختصر سایهء رنگ
Other Matches
precise مختصر کردن مختصر
abstracted مختصر
tersest مختصر
terser مختصر
terse مختصر
viz مختصر
compend مختصر
succinct مختصر
short term مختصر
summaries مختصر
concise مختصر
little مختصر
gnomical مختصر
grammalogue مختصر
brief مختصر
incomprehensive مختصر
briefed مختصر
briefer مختصر
briefest مختصر
sum مختصر
partial مختصر
febricula تب مختصر
synoptic مختصر
tis مختصر ti is
short <adj.> مختصر
abbreviated مختصر
laconically مختصر گو
laconic مختصر گو
abridged مختصر
curt <adj.> مختصر
succinct <adj.> مختصر
epitome مختصر
concise <adj.> مختصر
shortest مختصر
summary مختصر
short مختصر
sums مختصر
shorter مختصر
fleeting <adj.> مختصر
curtail مختصر نمودن
briefest کوتاه مختصر
curtailed مختصر نمودن
comedietta کمدی مختصر
abridge مختصر کردن
briefed کوتاه مختصر
telegraphic تلگرافی مختصر
brief کوتاه مختصر
brachygraphy مختصر نویسی
shorthand مختصر نویسی
briefer کوتاه مختصر
squabbling نزا مختصر
briefly speaking مختصر کنیم
cheep اشاره مختصر
summary خلاصه مختصر
contracted مختصر محدود
compendium مختصر کوتاهی
synopses اجمال مختصر
synopsis اجمال مختصر
squabbles نزا مختصر
squabbled نزا مختصر
squabble نزا مختصر
apercu خلاصه مختصر
curtails مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
summaries خلاصه مختصر
clicks صدای مختصر
flashes روشنایی مختصر
potluck غذای مختصر
flashed روشنایی مختصر
scumble مالش مختصر
flash روشنایی مختصر
simplifier مختصر کننده
tiffin ناهار مختصر
velitation جنگ مختصر
click صدای مختصر
tendency علاقه مختصر
tendencies علاقه مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
snack خوراک مختصر
clicked صدای مختصر
shortener مختصر کننده
pithy مختصر ومفید
grind out پیشروی مختصر
handlist فهرست مختصر
inking اطلاع مختصر
lacanic مختصر و مفید
let us be brief مختصر کنیم
my initials are s.h امضای مختصر من
snacks خوراک مختصر
tots یادداشت مختصر
petit mal صرع مختصر
paraph امضای مختصر
tot یادداشت مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
concisely بطور مختصر
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendious موجز مختصر ومفید
in a nutshell بطور خیلی مختصر
abriviated addressing ادرس مختصر شده
look in دیدن کردن مختصر
metastable دارای ثبات مختصر
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse بنای استحکامی مختصر
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
prospectuses شرح حال مختصر
feather فشار مختصر به گاز
shortened مختصر کردن کاستن
shorten مختصر کردن کاستن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
simplification تسهیل مختصر سازی
simplifications تسهیل مختصر سازی
pittance کمک هزینه مختصر
bywords اشاره یانگاه مختصر
spots زمان مختصر لحظه
byword اشاره یانگاه مختصر
pull برتری جزئی و مختصر
pulls برتری جزئی و مختصر
spot زمان مختصر لحظه
shortens مختصر کردن کاستن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
prospectus شرح حال مختصر
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
simplification ساده گردانی مختصر سازی
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplifies اسان تر کردن مختصر کردن
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
simplify اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com