English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (9 milliseconds)
English Persian
disenchantment رهایی از طلسم
Other Matches
spell bound طلسم کرده طلسم شده
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
bombing height ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
abracadabra طلسم
mumbo jumbo طلسم
amulets طلسم
amulet طلسم
incantation طلسم
incantations طلسم
glamour طلسم
ligature طلسم
juju طلسم
glamor طلسم
fetiche طلسم
periapt طلسم
voodooism طلسم
talismans طلسم
talisman طلسم
fetish طلسم
fetishes طلسم
fetich طلسم
charm طلسم
wizard طلسم گر نابغه
wizards طلسم گر نابغه
spells طلسم کردن
spelled جادو طلسم
spelled طلسم کردن
spell طلسم کردن
glamorous طلسم امیز
fetishism اعتقاد به طلسم
spells جادو طلسم
enchant طلسم کردن
becharm طلسم کردن
philter طلسم عشق
philtre طلسم عشق
spell جادو طلسم
holystone سنگ طلسم
phylactery تعویذ طلسم
ensorcell [literary] طلسم کردن
fetishist طلسم پرستی
ensorcel [American] [literary] طلسم کردن
bewitch طلسم کردن
rune سخن مرموز طلسم
disenchant رفع طلسم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
wise man جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
gris gris طلسم یا افسونی که اکثراتوسط سیاهان افریقااستعمال میشده است
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
escaping رهایی
escapes رهایی
escaped رهایی
emancipation رهایی
rescued رهایی
escapement رهایی
rescue رهایی
extrication رهایی
emanacipation رهایی
deliverance رهایی
liveries رهایی
relief رهایی
escape رهایی
delivery رهایی
rescuing رهایی
salvation رهایی
goby رهایی
rescues رهایی
deliveries رهایی
abandonment رهایی
riddance رهایی
livery رهایی
quietus رهایی
He felt like he'd finally broken the jinx. او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
break off رهایی ازدرگیری
release point نقطه رهایی
get out رهایی یافتن
survival رهایی از انهدام
survivals رهایی از انهدام
emancipator رهایی دهنده
emergency relief رهایی از بلایا
keep one's head above water رهایی یافتن
dishallucination رهایی ازشیفتگی
to extricate oneself رهایی یافتن
to get off رهایی یافتن از
rescues رهایی دادن
disillusion رهایی از شیفتگی
disillusioning رهایی از شیفتگی
rescuing رهایی دادن
disillusions رهایی از شیفتگی
acquittance رهایی بخشودگی
to get rid of رهایی یافتن از
rescued رهایی دادن
bomb release line خط رهایی بمب
rescue رهایی دادن
break up value قیمت رهایی
break off position نقطه رهایی
to escape [with something] رهایی یافتن [با چیزی]
to save one's neck از دار رهایی یافتن
on one's feet <idiom> رهایی ازبیماری یا مشکلات
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
bomb release point نقطه رهایی بمب
bailment رهایی به قید ضمانت
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
releases منتشر ساختن رهایی
disengagement رهایی از قید یا تعهد
dropping angle زاویه رهایی بمب
released منتشر ساختن رهایی
release منتشر ساختن رهایی
lead us not into temtation ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
voodooism ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
release ازاد سازی رهایی واگذاری
redeem از گرو در اوردن رهایی دادن
redeemed از گرو در اوردن رهایی دادن
redeemer رهایی بخش نجات دهنده
redeeming از گرو در اوردن رهایی دادن
redeems از گرو در اوردن رهایی دادن
sectors تقسیم دیسک به شیار رهایی
sector تقسیم دیسک به شیار رهایی
releases ازاد سازی رهایی واگذاری
released ازاد سازی رهایی واگذاری
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
helicopter breakup point نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
get off رهایی یافتن پیاده شدن از
release point نقطه رهایی ستون راهپیمایی
emergency relief رهایی ازمصایب غیر مترقبه
disencumbrance رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
to p anyone through danger کسی را از خطر رهایی دادن
angular velocity سرعت زاویهای رهایی بمب
redeemers رهایی بخش نجات دهنده
apotheoses رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
apotheosis رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
angular velocity bombsight دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
four freedoms دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
dispelled دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels دفع کردن طلسم را باطل کردن
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
succor کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succour کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
stacks ذخیره موقت داده , ثباتها پاس رهایی که داده اضافه شده از همان انتهای لیست بازیابی میشود. مراجعه شود به Lifd
stacked ذخیره موقت داده , ثباتها پاس رهایی که داده اضافه شده از همان انتهای لیست بازیابی میشود. مراجعه شود به Lifd
stack ذخیره موقت داده , ثباتها پاس رهایی که داده اضافه شده از همان انتهای لیست بازیابی میشود. مراجعه شود به Lifd
escapes رهایی جستن خلاصی جستن
escaped رهایی جستن خلاصی جستن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
escaping رهایی جستن خلاصی جستن
escape رهایی جستن خلاصی جستن
final bomb release line اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com