Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
Other Matches
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
tows
با طناب کشیدن
tail on
کشیدن طناب
tow
با طناب کشیدن
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
tracks
با طناب کشیدن راه
rouse in
کشیدن طناب با دست
tracked
با طناب کشیدن راه
track
با طناب کشیدن راه
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
towrope
طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
towropes
طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
heave around
شروع به کار کشیدن طناب با دوار
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
downhaul
طناب مخصوص کشیدن بادبان کشتی
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to tuck in a child
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck up a child
[British E]
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
free stroke
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
evincibly
بطوریکه بتوان اثبات کردن
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
heichyo
بازکننده
extensor
بازکننده
extensor
عضله بازکننده
relocation loader
بازکننده جابجاساز
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
extensor
عضلهء منبسط ماهیچهء بازکننده
static line
بند ثابت چتر یا بازکننده چترنجات
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
Mind your head!
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
finger mark
با انگشت چرک کردن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
proverbialize
انگشت نما کردن
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
synchronises
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
interwed
باهم پیوند کردن
cohabiting
باهم زندگی کردن
sums
باهم جمع کردن
splicing
باهم متصل کردن
splices
باهم متصل کردن
sum
باهم جمع کردن
spliced
باهم متصل کردن
splice
باهم متصل کردن
cohabits
باهم زندگی کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
intercommon
باهم شرکت کردن
to keep company
باهم امیزش کردن
interchanges
باهم عوض کردن
interchanging
باهم عوض کردن
confuse
باهم اشتباه کردن
chums
باهم زندگی کردن
interchanged
باهم عوض کردن
confuses
باهم اشتباه کردن
interchange
باهم عوض کردن
symmetrize
باهم قرینه کردن
chum
باهم زندگی کردن
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
pay out the rope
طناب را شل کنیدتاباز شود طناب رابدهیدبیاید
climber
پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
disunite
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to come to an explanation
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disunited
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
so that
بطوریکه
qua
بطوریکه
in due f.
بطوریکه
the f. of a table
بطوریکه
as
بطوریکه
lanyard
طناب کوتاه طناب کمر
lanyards
طناب کوتاه طناب کمر
cargo sling
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
according as
همچنانکه بطوریکه
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
inapplicably
بطوریکه تطبیق ننماید
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
slackens
شل کردن طناب
slackened
شل کردن طناب
slacken
شل کردن طناب
surged
شل کردن طناب
surges
شل کردن طناب
slackening
شل کردن طناب
surge
شل کردن طناب
slackest
شل کردن طناب
slack
شل کردن طناب
slacks
شل کردن طناب
veer
شل کردن طناب
veers
شل کردن طناب
pass a line
رد کردن طناب
veered
شل کردن طناب
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
keckle
طناب پیچ کردن
seize
نج پیچ کردن طناب
seizes
نج پیچ کردن طناب
seized
نج پیچ کردن طناب
worming
روکش کردن طناب
lashes
طناب پیچ کردن
woold
طناب پیچ کردن
flemish
حلقه کردن طناب
lashed
طناب پیچ کردن
lash
طناب پیچ کردن
how long is the rope
درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
entertainingly
بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
take a strain
وارد کردن فشار به طناب
cast off
باز کردن طناب قایق
unlay
باز کردن تای طناب
tripped
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trips
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
lashing
طناب پیچ کردن نوار پیچی
bight
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
hypoventilation
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
tuck
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucks
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucking
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
coverings
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
covers
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
cover
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
ventriloquism
سخن گفتن انسان بطوریکه شنونده نداند صدا ازکجابیرون امده
variable incidence
جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
non rotating wire rope
طناب سیمی یک سو با مغزی طناب سیمی نپیچ
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
gestalt
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
traveler
میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
hyperventilation
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
straps
کشیدن تیز کردن
triggered
کشیدن رها کردن
triggers
کشیدن رها کردن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
entrain
سوار کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
traces
ضبط کردن کشیدن
traced
ضبط کردن کشیدن
strap
کشیدن تیز کردن
trigger
کشیدن رها کردن
trace
ضبط کردن کشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
impale
محدود کردن میله کشیدن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com