Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (12 milliseconds)
English	Persian
go	روانه ساختن
goes	روانه ساختن
fling	روانه ساختن
flinging	روانه ساختن
flings	روانه ساختن
Other Matches
collimator	وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
stream	روانه
streams	روانه
streamed	روانه
reshaping	روانه کاری
to get the mitten	روانه شدن
information flow	روانه خبر
stream routing	روند روانه
dismiss	روانه کردن
orientation	روانه کردن
dismisses	روانه کردن
hale	روانه کردن
sends	روانه کردن
sending	روانه کردن
send	روانه کردن
send away	روانه کردن
dismissing	روانه کردن
to give the mitten	روانه کردن
to send away	روانه کردن
kick out <idiom>	روانه کردن
dispateh	روانه کردن
to get one's mittimus	روانه شدن
to put a way childish	روانه کردن
lay	روانه کردن
lays	روانه کردن
pack off	روانه کردن
to pack off	روانه کردن
to give the sack	روانه کردن
launghing	روانه سازی پرتاب
direct laying	روانه کردن مستقیم
to send someone packing	کسیرا روانه کردن
despatched	روانه کردن فرستادن
to send one to the right about	کسی را روانه کردن
dispatches	روانه کردن فرستادن
dispatched	روانه کردن فرستادن
dispatch	روانه کردن فرستادن
despatching	روانه کردن فرستادن
orientation	روانه کردن دستگاهها
despatches	روانه کردن فرستادن
laying	روانه کردن توپ
reciprocal	روانه کردن متقابله
orienting	روانه کردن تطبیق دادن
get off	روانه کردن عقب رفتن از
continuously pointed fire	اتش روانه شده مداوم
reciprocal laying	روانه کردن متقابله توپها
indirect fire	روانه کردن غیر مستقیم
depart	روانه شدن حرکت کردن
departs	روانه شدن حرکت کردن
orient	روانه کردن تطبیق دادن
orients	روانه کردن تطبیق دادن
departing	روانه شدن حرکت کردن
lay	روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out <idiom>	روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data	عناصر مربوط به روانه کردن توپ
layihg azimuth	گرای روانه کردن لوله توپ
lays	روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
steering	روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
pip matching	روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
hooks	روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook	روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
relays	عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed	عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay	عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
sending	ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send	ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends	ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing	اداره کردن روانه کردن وسایل
launched	روانه کردن مامور کردن
outward bound	عازم بیرون روانه بیرون
launching	روانه کردن مامور کردن
launch	روانه کردن مامور کردن
launches	روانه کردن مامور کردن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
back sight method	روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
direct fire	هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
to go in with	ساختن با
to make away	ساختن
fabrication	ساختن
make	ساختن
indite	ساختن
produced	ساختن
manufactures	ساختن
manufacture	ساختن
to make a shift	ساختن
produces	ساختن
makes	ساختن
manufactured	ساختن
dree	ساختن با
forborne	ساختن با
confect	ساختن
upbuild	ساختن
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
mint	ساختن
remakes	از نو ساختن
mints	ساختن
remake	از نو ساختن
minting	ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
pellet	حب ساختن
fabricating	ساختن
idolized	بت ساختن
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
fabricate	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
to t. up	ساختن
minted	ساختن
upgraded	ساختن
put up	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
miscreate	بد ساختن
generating	ساختن
generates	ساختن
generated	ساختن
creates	ساختن
creating	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
create	ساختن
upgrade	ساختن
to get along	ساختن
put-up	ساختن
set up	ساختن
invent	ساختن
fashion	مد ساختن
construct	ساختن
generate	ساختن
unifies	تک ساختن
constructing	ساختن
fashioned	مد ساختن
constructed	ساختن
fashioning	مد ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
constructs	ساختن
produce	ساختن
fashions	مد ساختن
neologize	واژههای نو ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimised	کمینه ساختن
nidify	لانه ساختن
let out	اشکار ساختن
individualization	فردی ساختن
minimize	کمینه ساختن
accustoms	معتاد ساختن
accustom	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
prefabricate	پیس ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن
internalization	درونی ساختن
intitle	ملقب ساختن
irrationalize	نامعقول ساختن
kithe	اشکار ساختن
mason up	ساختن دیوار
prepare mortar	ساختن ملات
lay off	متوقف ساختن
disturb	مضطرب ساختن
dishallow	بیحرمت ساختن
disjoin	بی ربط ساختن
mutualize	دوسره ساختن
minify	خرد ساختن
equate	معادله ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
filiate	مربوط ساختن
disabling	ناتوان ساختن
produces	ساختن محصول
enthrall	مفتون ساختن
domiciliate	مقیم ساختن
discovering	مکشوف ساختن
optimize	بهینه ساختن
perfuse	جاری ساختن
assimilate	شبیه ساختن
disables	ناتوان ساختن
discovers	مکشوف ساختن
graved	منقوش ساختن
overset	واژگون ساختن
discovered	مکشوف ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com