English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
point blank روبه نشان مستقیم
point-blank روبه نشان مستقیم
Other Matches
direct addressing نشان دهی مستقیم
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
one foot in the grave <idiom> روبه موت
alow روبه پایین
faces نما روبه
face نما روبه
downward روبه پایین
pronely روبه زمین
aport روبه بندر
heavenward روبه اسمان
foxiness روبه صفتی
north روبه شمال
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
to lay prostrate روبه زمین خواباندن
in the wired eye روبه روی باد
hypaethral بی پوشش روبه اسمان
to be on the increase روبه افزایش گذاشتن
face up ورق روبه بالا
gray روبه سفیدی رونده
degenerated روبه انحطاط گذاردن
degenerating روبه انحطاط گذاردن
slyness روبه بازی شیطنت
degenerates روبه انحطاط گذاردن
degenerate روبه انحطاط گذاردن
decrescent روبه نقصان گذارنده
landside طرف روبه خشکی
moribund در سکرات موت روبه مرگ
fowling روبه بازی یادوروئی کردن
snail's pace <idiom> حرکت آهسته روبه جلو
extrorse روبه بیرون پشت بمادگی
so far, so good <idiom> تا حالاهمه چیز روبه راه است
straight off مستقیما درجلو موج روبه ساحل
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
english toy spaniel نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
direct <adj.> مستقیم
firsthand مستقیم
directed مستقیم
directs مستقیم
righting مستقیم
righted مستقیم
right مستقیم
bee line خط مستقیم
straight line خط مستقیم
upstanding مستقیم
straight مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
straighter مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
straightest مستقیم
straightish مستقیم
on line مستقیم
straight line مستقیم
leveled مستقیم
first-hand مستقیم
beeline خط مستقیم
attributive مستقیم
levels مستقیم
levelled مستقیم
straight line code کد مستقیم
level مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
directness مستقیم بودن
direct address آدرس مستقیم
rectilinear مستقیم الخط
straightest قسمت مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
intuitions درک مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
intuition درک مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
straight قسمت مستقیم
ambagious غیر مستقیم
straighter قسمت مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct control کنترل مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
d.c. جریان مستقیم
d.c جریان مستقیم
indirect غیر مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
hotter خط تلفن مستقیم
backstair غیر مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
direct object مفعول مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
air line خط مستقیم هوایی
dressings مستقیم کنی
hot خط تلفن مستقیم
dressing مستقیم کنی
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct hits اصابت مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct process فرایند مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
hottest خط تلفن مستقیم
through call مکالمه مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
highroad صراط مستقیم
highroads صراط مستقیم
straight position فرم مستقیم
aright مستقیم مستقیما
Go straight ahead. مستقیم بروید.
specific cost هزینه مستقیم
sonna deung koot دست مستقیم
sideway غیر مستقیم
airline خط مستقیم هوایی
wall pass پاس مستقیم
visual fire تیر مستقیم
uncurl مستقیم شدن
straightening flute drill مته مستقیم
uniaxial bending خمش مستقیم
straight line دارای خط مستقیم
straight line بخط مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
straight edge لبه مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
video disk دسترسی مستقیم
on line help کمک مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
line storm طوفان مستقیم
direct fire تیر مستقیم
proximate بیفاصله مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct file پرونده مستقیم
positive relation رابطه مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct file فایل مستقیم
proximate cause علت مستقیم
direct support کمک مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
direct support پشتیبانی مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
random access دستیابی مستقیم
straight right راست مستقیم در بوکس
straight line method of depreciation استهلاک به روش خط مستقیم
straightening roll غلطک مستقیم کنی
straightening anvil سندان مستقیم کنی
syzygy استقرارسه ستاره در خط مستقیم
amitosis تقسیم مستقیم یاخته
straightening press پرس مستقیم کنی
oblique غیر مستقیم منحرف
ambages راهای غیر مستقیم
intuitively بوسیله درک مستقیم
shot direct at goal شوت مستقیم به دروازه
devious غیر مستقیم منحرف
staight thrust حمله ساده مستقیم
straight bar میل گرد مستقیم
fires شوت محکم و مستقیم
fired شوت محکم و مستقیم
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
fire شوت محکم و مستقیم
telebrief تماس مستقیم تلفنی
direct current جریان برق مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com