Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 140 (7 milliseconds)
English	Persian
to take off the gloves	رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
Other Matches
without the gloves	جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
in a family way	بی رودربایستی
freehearted	بی رودربایستی
dishabille	حالت خودمانی و بی رودربایستی
parle	گفتگوکردن
intercommon	گفتگوکردن
communicate	گفتگوکردن
communicated	گفتگوکردن
communicates	گفتگوکردن
negotiating	بحث و گفتگوکردن
negotiates	بحث و گفتگوکردن
negotiated	بحث و گفتگوکردن
negotiate	بحث و گفتگوکردن
She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
respect	ملاحظه
respects	ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
unconsidered	بی ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
gravitas	ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
bluftly	بی ملاحظه
prudence	ملاحظه
animadversion	ملاحظه
considerations	ملاحظه
consideration	ملاحظه
cum grano	با ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
tact	ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
thoughtless	بی ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
indiscreet	بی ملاحظه
remarks	ملاحظه
regard	ملاحظه
regarded	ملاحظه
remark	ملاحظه
remarked	ملاحظه
remarking	ملاحظه
observations	ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
observation	ملاحظه
regards	ملاحظه
irrespective of	بدون ملاحظه
considerately	ازروی ملاحظه
circumspectly	ملاحظه کارانه
circumspective	ملاحظه کار
regardant	ملاحظه کننده
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
worthy of note	قابل ملاحظه
healable	قابل ملاحظه
regard for others	ملاحظه دیگران
to take note of	ملاحظه کردن
noted	مورد ملاحظه
regrad for others	ملاحظه دیگران
ciecumspect	ملاحظه کار
canniness	ملاحظه کاری
wary	با ملاحظه هشیار
circumspect	ملاحظه کار
heeding	ملاحظه رعایت
heeded	ملاحظه رعایت
observe	ملاحظه کردن
heed	ملاحظه رعایت
observes	ملاحظه کردن
observing	ملاحظه کردن
consider	ملاحظه کردن
considers	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
perceiving	ملاحظه کردن
perceives	ملاحظه کردن
perceived	ملاحظه کردن
heeds	ملاحظه رعایت
regards	ملاحظه کردن
blat	بی معنی و بی ملاحظه
regard	ملاحظه کردن
annotations	تحشیه ملاحظه
annotation	تحشیه ملاحظه
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
noting	ملاحظه کردن
regarded	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
note	ملاحظه کردن
notes	ملاحظه کردن
noticeably	بطرز قابل ملاحظه
considerably	بطور قابل ملاحظه
remark	تبصره ملاحظه کردن
remarked	تبصره ملاحظه کردن
remarking	تبصره ملاحظه کردن
remarks	تبصره ملاحظه کردن
As you can see for yourself.	همانطور که ملاحظه می فرمایید
sizeable	قابل ملاحظه بزرگ
unconsidered	غیر قابل ملاحظه
To be observant of the regulations .	ملاحظه مقررات را کردن
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
observantly	از روی ملاحظه و رعایت
sizable	قابل ملاحظه بزرگ
oversubtle	بیش از حد ملاحظه کار
noteworthiness	قابل ملاحظه بودن
remerkableness	قابل ملاحظه بودن
noteworthily	بطور قابل ملاحظه
petty	غیر قابل ملاحظه
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
blankly	بدون ملاحظه بکلی
remarkably	بطور قابل ملاحظه
blat	بی ملاحظه حرف زدن
to take in a reef	با ملاحظه کار کردن
You must make allowances for his age .	باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised	تند وبی ملاحظه بی احتیاط
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
glib answer	پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
Observation of natural phenomena .	ملاحظه پدیده های طبیعی
heeded	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied	تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
heed	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
notably	بطور برجسته یا قابل ملاحظه
heeds	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است
guarded	احتیاط امیز ملاحظه کار
It was some consikerable amount.	مبلغ قابل ملاحظه ای بود
irrespectively	بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraised	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
scapegrace	ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
respecter	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark	قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com