Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
Other Matches
every cloud has a silver lining
<idiom>
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
dissocial
نامناسب برای معاشرت
misbecome
نامناسب بودن برای
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
junk surf
امواج نامناسب برای موج سواری
scratch file
نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
keystroke
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
contact ion engine
موتوری برای ایجاد تراست درفضا
sportfisherman
قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
fair weather
مناسب برای
cantabile
مناسب برای اواز
running
مناسب برای مسابقه دو
in pride of grease
مناسب برای کشتن
fill the bill
<idiom>
مناسب برای همه جا
suitable for children
مناسب برای بچه ها
airworthiness
مناسب برای پرواز
airworthy
مناسب برای پرواز
skiable
مناسب برای اسکی
winterish
مناسب برای زمستان
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
readying
مناسب برای استفاده از یا فروش .
buyer's market
بازار مناسب برای خریدار
gressorial
مناسب برای راه رفتن
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
roadworthy
مناسب برای بکاربردن درجاده ها
offices
مناسب برای استفاده در شرکت
office
مناسب برای استفاده در شرکت
fencible
مناسب برای نرده کشی
readies
مناسب برای استفاده از یا فروش .
readied
مناسب برای استفاده از یا فروش .
market value
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
fair drawing
طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
jump speed
سرعت مناسب برای پرش باچتر
He's not suited for a doctor.
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
lyrical
مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
sawtimber
الوار مناسب برای اره کشی
jump altitude
ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
unfit
نامناسب نامناسب کردن
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
amphimictic
مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
gorge portion
محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
that is i. to this purpose
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
slotting
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
bug taper
ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
slot
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
ski run
سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
slots
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
NetBEUI
گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
trick ski
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
fits units with ... connection
مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ...
[الکترونیک مهندسی برق]
The fire is fit to roast the meat.
این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
sector
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
sectors
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
fourth generation computers
زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
voicing
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO
مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voice
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
automotive
وسیله موتوری موتوری
drops
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
position
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
positioned
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populates
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
dismals
اندوهناکی روزهای بد
the day a
روزهای بعد
hand-held
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
enumerated type
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
fibre optics
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
day of absence
تعداد روزهای نهستی
ember days
روزهای روزه ودعا
day of supply
تعداد روزهای اماد
day of duty
تعداد روزهای خدمت
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
lenten
روزهای پرهیز وروزه
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics
بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
settling days
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
age of moon
تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
physical motor pool
پارک موتوری ساختمان دار پارک موتوری تاسیسات دار
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment
محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T
روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
red letter
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
unmeet
نامناسب
unhandsome
نامناسب
malapropos
نامناسب
misbecoming
نامناسب
maladapted
نامناسب
timeless
نامناسب
unsuitable
نامناسب
inappropriate
نامناسب
untoward
نامناسب
infelicitious
نامناسب
inapt
نامناسب
foreign
نامناسب
improper
نامناسب
unsuitably
نامناسب
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release
در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
bad break
قطع نامناسب
misplaced
نامناسب نابجا
incommensurate
نارسا نامناسب
inconveniently
بطور نامناسب
mismarriage
پیوند نامناسب
inutile
بیهوده نامناسب
bad soil
خاک نامناسب
inopportune
بی موقع نامناسب
improper
نامناسب نادرست
unplayable
زمین نامناسب
unrighteous
ناصالح نامناسب
ill sorted
نامناسب ناجور
inadequately
بطور نامناسب
unpleasantness
وضع نامناسب
incompatible
ناجور نامناسب
inappropriate
نامناسب ناجور
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
feria
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
misalliance
اتحاد وائتلاف نامناسب
mismate
وصلت نامناسب کردن
malinvestment
سرمایه گذاری نامناسب
Irrelevent. I nappropriate. Out of place.
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
unapt
نامناسب غیر محتمل
inapplicable
غیر قابل اجرا نامناسب
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
add insult to the injury
<idiom>
[بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
flame
ارسال پیام نامناسب به کاربر
flames
ارسال پیام نامناسب به کاربر
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
bad page break
قطع یا مکث نامناسب صفحه
ferrying
قایق موتوری
motor vehicle
خودرو موتوری
gasboat
قایق موتوری
push bikes
در برابردوچرخه موتوری
mopeds
دوچرخهی موتوری
moped
دوچرخهی موتوری
push bike
در برابردوچرخه موتوری
powerboat
قایق موتوری
motorcades
کاروان موتوری
ferried
قایق موتوری
motorbike
دوچرخهی موتوری
motorboat
قایق موتوری
ferry
قایق موتوری
ferries
قایق موتوری
motorboat engine
قایق موتوری
motorboats
قایق موتوری
motor vessel
کشتی موتوری
powerboats
قایق موتوری
pools
پارک موتوری
aerodyne
هواپیمای موتوری
motor fule
سوخت موتوری
motor drive
محرکه موتوری
motorize
موتوری کردن
motorization
موتوری کردن
motorcade
کاروان موتوری
motor pool
پارک موتوری
pool
پارک موتوری
motorized
یکان موتوری
motor scooter
روروک موتوری
motorbikes
دوچرخهی موتوری
pooled
پارک موتوری
motor unit
یکان موتوری
movements
حرکات
power approach
تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
fixes
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
de scramble
سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
fix
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com