English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
presentation day روز دادن درجات در دانشکده
Other Matches
degrees of freedom درجات ازادی
degress of comparison درجات سه گانه
variations of temperature اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
eurytherm موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
school دانشکده
schools دانشکده
polytechnic دانشکده صنعتی
collegian عضو دانشکده
medical college دانشکده پزشکی
collegial مربوط به دانشکده
polytechnics دانشکده صنعتی
technical colleges دانشکده فنی
technical college دانشکده فنی
state college دانشکده دولتی
military college دانشکده افسری
bursar گنجور دانشکده
bursars گنجور دانشکده
school of law دانشکده حقوق
polytechnical دانشکده صنعتی
provost نافم دانشکده
medical college دانشکده طبی
provosts نافم دانشکده
faculty of law دانشکده حقوق
law faculty دانشکده حقوق
lawfaculty دانشکده حقوق
intercollegiate بین دانشکده ها
faculties اولیای مدرسه دانشکده
faculty اولیای مدرسه دانشکده
mattriculation دخول در دانشکده یادانشگاه
professor معلم دبیرستان یا دانشکده
student of law شاگرد دانشکده حقوق
cadets دانشجوی دانشکده افسری
professors معلم دبیرستان یا دانشکده
medical دانشکده پزشکی سرپزشک
faculty نیروی ذهنی دانشکده
faculties نیروی ذهنی دانشکده
academian عضو دانشکده یادانشگاه
cadet دانشجوی دانشکده افسری
gaudyday روزمهمانی دانشکده روزشادی
principal رئیس دانشکده یا دبیرستان
principals رئیس دانشکده یا دبیرستان
matriculating در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculate در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculating در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculate در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
faculty استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
matriculated در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculates در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculated در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculates در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
junior college دانشکده مقدماتی تا دو ساله اموزشکده
deanship مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
mortar board کلاه چتر گوش دانشکده
faculties استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
trencher cap کلاه چهار گوش دانشکده
freshmen دانشجوی سال اول دانشکده
freshman دانشجوی سال اول دانشکده
rectorate مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
eton دانشکده ایتون درانگلستان برای پسران
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
junior دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
prom مجلس رقص رسمی دبیرستان یا دانشکده
varsity تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
campus زمین دانشکده ومحوطه کالج پردیزه
campuses زمین دانشکده ومحوطه کالج پردیزه
proms مجلس رقص رسمی دبیرستان یا دانشکده
don رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
non collegiate در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
donned رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
gymnasiast دانشجوی دانشکده یاگیمنازدرالمان یاکشورهای دیگر
juniors دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
dons رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donning رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
matriculating در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
caddied دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddie دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
intrant کسی که وارد انجمن یا دانشکده یامقامی میشود
caddying دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddies دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
matriculates در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
colleger دانشجویی که ازبنگاه خیریه دانشکده بهرمند میشود
matriculated در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculate در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
freshers نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
fresher نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
dramatics کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
rah rah دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
house منزل دادن پناه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com