Dictiornary-Farsi | روز شروع بکاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (4 milliseconds)

English	Persian
dday	روز شروع بکاری


Search result with all words

jumping off place	شروع بکاری نقطه عزیمت
to set about	شروع کردن مبادرت کردن بکاری
Other Matches

wickedness	نا بکاری
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
to start out to do something	اقدام بکاری کردن
to set one's hand to a task	دست بکاری زدن
to set one's hand to a task	بکاری مبادرت کردن
incilnable to do something	مایل کردن بکاری
fall to	بکاری مبادرت کردن
to offer at any thing	بکاری مبادرت ورزیدن
to offer at any thing	دست بکاری زدن
to start doing something	دست بکاری زدن
to youse to a	تحریک بکاری کردن
to persuade in to an act	وادار بکاری کردن
to put ones hand to anything	دست بکاری زدن
to put ones hand to anything	بکاری مبادرت کردن
to turn to	دست بکاری گرفتن
enterprise	مبادرت بکاری کردن
bide	بکاری ادامه دادن
enterprises	مبادرت بکاری کردن
to a an under taking	باجرات بکاری مبادرت کردن
swear in	بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
dragoons	بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon	بزور شکنجه بکاری واداشتن
coddle	بادقت زیاد بکاری دست زدن
to set about	دست بکاری زدن آماده کاری
tasks	زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
coddled	بادقت زیاد بکاری دست زدن
sail in	با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
task	زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
coddles	بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling	بادقت زیاد بکاری دست زدن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
beginning	شروع
incipience or ency	شروع
openings	شروع
opening	شروع
onset	شروع
inception	شروع
open fire	شروع
right of begin	حق شروع
kick off	شروع
beginnings	شروع
inchoation	شروع
get-go <idiom>	شروع
kick-off <idiom>	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
initialling	نقط ه شروع
began	شروع کرده
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
outbreak	شروع حادثه
beginning of negotiations	شروع مذاکره
initialled	نقط ه شروع
initials	نقط ه شروع
origin	نقطه شروع
origins	نقطه شروع
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
valuing	نقط ه شروع
values	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
sorties	شروع حرکت
sortie	شروع حرکت
beginning of message	شروع پیام
resumption	تجدید شروع
dozy	شروع به فسادکرده
alphas	اغاز شروع
alpha	اغاز شروع
initialing	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
initial	نقط ه شروع
germinated	شروع به رشدکردن
embarks	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embark	شروع کردن
attempting	شروع به جرم
attempted	شروع به جرم
attempt	شروع به جرم
commence	شروع کردن
commenced	شروع کردن
germinating	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
attempts	شروع به جرم
germinate	شروع به رشدکردن
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
burgeon	شروع برشدکردن
commencing	شروع کردن
commences	شروع کردن
outbreaks	شروع حادثه
to strike into	شروع کردن
start of heading	شروع عنوان
start key	کلید شروع
start element	عنصر شروع
start bit	بیت شروع
splash line	خط شروع غواصی
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
set out	شروع بکارکردن
set in	شروع کردن
scratch line	خط شروع مسابقه
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
rise and shine	شروع بیداری
kick off <idiom>	شروع کردن
start of taxt	شروع متن
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
touch off <idiom>	شروع کاری
trig	خط شروع مسابقه
warm start	شروع گرم
terminus a que	نقطه شروع
tee off	شروع کردن
come to <idiom>	شروع کاری
streek	شروع کردن
starting platform	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
starting block	سکوی شروع
start signal	علامت شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
restart	شروع مجدد
restart	شروع دوباره
incipit	شروع و اغاز
embark upon	شروع کردن
headstart	امتیاز در شروع
hash mark	خط شروع مسابقه
firing line	خط شروع تیراندازی
lis mota	شروع دعوی
beginning of message	شروع پیغام
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
attempted theft	شروع به سرقت
initial point	نقطه شروع
put in hand	شروع کردن
set about <idiom>	شروع کردن
line of departure	خط شروع حمله
shove off <idiom>	شروع ،ترک
launch an attack	شروع حمله
kick off	شروع حمله
start in <idiom>	شروع کار
take on <idiom>	شروع به همکاری
jump off	شروع حمله
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take up <idiom>	شروع کردن
jump off	شروع بحمله
zeros	محل شروع
zeroes	محل شروع
zero	محل شروع
starter	شروع کننده
starters	شروع کننده
dig in <idiom>	شروع به خوردن کردن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
get set <idiom>	آماده شروع شدن
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن
launch	شروع کردن حمله
gate	دروازه شروع اسکی
gates	دروازه شروع اسکی
self-starters	خودبخود شروع شونده
warm up	شروع کردن به کار
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
tune up	شروع باواز کردن
knuckle down <idiom>	مشتاقانه شروع به کارکردن
playtime	موقع شروع نمایش
gambits	شروع بازی شطرنج
gambit	شروع بازی شطرنج
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
redid	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
redoing	شروع مجدد از ابتدا
redone	شروع مجدد از ابتدا
self-starter	خودبخود شروع شونده
trailhead	نقطه شروع مسیر
track production	شروع تعقیب هدف
launched	شروع کردن حمله
proem	مقدمه سخنرانی شروع
preflight	قبل از شروع پرواز
d day	روز شروع عملیات
post time	زمان شروع اسبدوانی
post position	محل اسب در شروع
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
pipe up	شروع به نی زدن کردن
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
open fire	شروع به تیراندازی کردن
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
h hour	ساعت شروع عملیات
launching area	منطقه شروع حمله
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
kick off	شروع مسابقه فوتبال
zero hour	ساعت شروع عملیات
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
begun	شروع کرده یا شده
launched	شروع یا اجرای یک برنامه

dday