English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (12 milliseconds)
English Persian
d day روز شروع عملیات
Search result with all words
launch اجرای حمله شروع عملیات
launched اجرای حمله شروع عملیات
launches اجرای حمله شروع عملیات
launching اجرای حمله شروع عملیات
zero hour ساعت شروع عملیات
h hour ساعت شروع عملیات
initial point نقطه شروع عملیات
initiating directive دستورالعمل شروع عملیات اب خاکی
landing threshold نقطه شروع عملیات اب خاکی
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
staging area منطقه شروع عملیات
Other Matches
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
start off شروع کردن شروع شدن
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
initiation شروع کار شروع
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
openings شروع
opening شروع
incipience or ency شروع
inception شروع
open fire شروع
kick-off <idiom> شروع
beginnings شروع
beginning شروع
onset شروع
inchoation شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
kick off شروع
get-go <idiom> شروع
right of begin حق شروع
origin نقطه شروع
firing line خط شروع تیراندازی
starter شروع کننده
attempted theft شروع به سرقت
alphas اغاز شروع
resumption تجدید شروع
terminus a que نقطه شروع
origins نقطه شروع
line of departure خط شروع حمله
to strike into شروع کردن
starters شروع کننده
lis mota شروع دعوی
trig خط شروع مسابقه
touch off <idiom> شروع کاری
warm start شروع گرم
take on <idiom> شروع به همکاری
kick off <idiom> شروع کردن
here goes nothing <idiom> آماده شروع
incipit شروع و اغاز
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
zeros محل شروع
zeroes محل شروع
initial point نقطه شروع
zero محل شروع
jump off شروع حمله
jump off شروع بحمله
come to <idiom> شروع کاری
set about <idiom> شروع کردن
dozier شروع به فسادکرده
take up <idiom> شروع کردن
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
launch an attack شروع حمله
sortie شروع حرکت
hash mark خط شروع مسابقه
sorties شروع حرکت
headstart امتیاز در شروع
kick off شروع حمله
value نقط ه شروع
values نقط ه شروع
valuing نقط ه شروع
start in <idiom> شروع کار
shove off <idiom> شروع ،ترک
dozy شروع به فسادکرده
doziest شروع به فسادکرده
tee off شروع کردن
set out شروع بکارکردن
burgeoned شروع برشدکردن
burgeon شروع برشدکردن
alpha اغاز شروع
beginning of message شروع پیغام
beginning of message شروع پیام
burgeoning شروع برشدکردن
burgeons شروع برشدکردن
embark upon شروع کردن
set in شروع کردن
germinating شروع به رشدکردن
germinates شروع به رشدکردن
germinated شروع به رشدکردن
scratch line خط شروع مسابقه
germinate شروع به رشدکردن
beginning of negotiations شروع مذاکره
attempted شروع به جرم
attempting شروع به جرم
commencer شروع کننده
restart شروع مجدد
restart شروع دوباره
embarks شروع کردن
embarking شروع کردن
put in hand شروع کردن
embarked شروع کردن
attempts شروع به جرم
commencing شروع کردن
rise and shine شروع بیداری
commences شروع کردن
cold start شروع سرد
commenced شروع کردن
commence شروع کردن
embark شروع کردن
initialling نقط ه شروع
initialled نقط ه شروع
streek شروع کردن
initials نقط ه شروع
start bit بیت شروع
start element عنصر شروع
start key کلید شروع
start of heading شروع عنوان
start of taxt شروع متن
starting platform سکوی شروع
starting gate دروازه شروع
starting block سکوی شروع
splash line خط شروع غواصی
initialing نقط ه شروع
initialed نقط ه شروع
attempt شروع به جرم
began شروع کرده
initial نقط ه شروع
outbreaks شروع حادثه
outbreak شروع حادثه
start signal علامت شروع
proceed with deliberations شروع مذاکرات
redone شروع مجدد از ابتدا
self-starters خودبخود شروع شونده
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
line haul کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
thrust line خط شروع حمله ناگهانی
self-starter خودبخود شروع شونده
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
postponemnet of inception تعویق شروع کار
blast-off شروع بپرواز کردن
proem مقدمه سخنرانی شروع
redid شروع مجدد از ابتدا
redo شروع مجدد از ابتدا
blast off شروع بپرواز کردن
kick off شروع مسابقه فوتبال
redoing شروع مجدد از ابتدا
redoes شروع مجدد از ابتدا
preflight قبل از شروع پرواز
open fire شروع به تیراندازی کردن
to f. a laughing شروع بخنده کردن
gambits شروع بازی شطرنج
gambit شروع بازی شطرنج
pipe up شروع به نی زدن کردن
post time زمان شروع اسبدوانی
post position محل اسب در شروع
launch an attack اجرای حمله شروع تک
launching area منطقه شروع حمله
point محل شروع چیزی
tune up شروع باواز کردن
som شروع پیام essage
track production شروع تعقیب هدف
playtime موقع شروع نمایش
set-tos با اشتیاق شروع کردن
warm up شروع کردن به کار
forcing شروع به عمل یا کار
forces شروع به عمل یا کار
force شروع به عمل یا کار
gates دروازه شروع اسکی
to gather way شروع بحرکت کردن
gate دروازه شروع اسکی
to open fire شروع به اتش کردن
trailhead نقطه شروع مسیر
set to با اشتیاق شروع کردن
set-to با اشتیاق شروع کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
flying start شروع مسابقه اتومبیلرانی
commencement of employment زمان شروع اشتغال
launch شروع کردن حمله
launch شروع یا اجرای یک برنامه
attempting to steal شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury شروع به ایراد جرح
atemmpting the imposible شروع به جرم محال
attempted murder شروع به قتل عمد
attempter شروع کننده به جرم
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com