Dictiornary-Farsi | روز متوسط شمسی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
mean solar day	روز متوسط شمسی


Search result with all words

mean solar time	زمان متوسط شمسی
Other Matches

solar	شمسی
heliac	شمسی
heliacal	شمسی
planetary system	شمسی
solar time	ساعت شمسی
month	ماه شمسی
apparent solar year	سال شمسی
solar system	منظومه شمسی
solar year	سال شمسی
solar time	زمان شمسی
lunisolar	شمسی وقمری
months	ماه شمسی
inner space	داخل منظومه شمسی
Solar ( lunar ) month .	ماه شمسی ( قمری )
ultramundane	ماورا منظومه شمسی
apparent solar year	سال فاهری شمسی
apparent solar	روز شمسی فاهری روزشمسی
deep space	فضای خارج از منضومه شمسی
helical	ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
salor	سالور [از قدیمی ترین ایل های ترکمن که به قرن چهارم هجری شمسی باز می گردند. عده ای هم در افغانستان زندگی می کنند. نگاره خاص فرش های آنها گل های هشت ضلعی است.]
sundial	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
averaging	حد متوسط
averaging	متوسط
averages	حد متوسط
modals	متوسط
medium gravle	شن متوسط
mediums	متوسط
mesne	متوسط
meant	متوسط
intermediate	متوسط
osculant	متوسط
medium	متوسط
modal	متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
tolerable	متوسط
mediocre	متوسط
mean	متوسط
average	متوسط
moderates	متوسط
moderating	متوسط
meanest	متوسط
meaner	متوسط
life expectancies	سن متوسط
averaged	حد متوسط
moderate	متوسط
life expectancy	سن متوسط
averaged	متوسط
moderated	متوسط
averages	متوسط
average	حد متوسط
intermedial	متوسط
average depth	عمق متوسط
secondarily	بطور متوسط
average payment	پرداخت متوسط
duffer	بازیگر متوسط
moderate speed	سرعت متوسط
average price	قیمت متوسط
average output	محصول متوسط
average deviation	انحراف متوسط
average input	نهاده متوسط
average expense	هزینه متوسط
average latency	رکود متوسط
average latency	تاخیر متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
average life	عمر متوسط
average efficiency	بازده متوسط
average flow	جریان متوسط
middle price	قیمت متوسط
average discharge	بده متوسط
on the a	بطور متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
mean life	عمر متوسط
mean speed	سرعت متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
mean stress	خستگی متوسط
mean time	زمان متوسط
mean time	ساعت متوسط
mean value	مقدار متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
medial	میانه متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
mean depth	عمق متوسط
mean daily	متوسط روزانه
mean chord	وتر متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
m.f.	بسامد متوسط
mean income	درامد متوسط
intermediately	بطور متوسط
mean price	قیمت متوسط
intermediate pressure	فشار متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
median gray	خاکستری متوسط
median income	درامد متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
average revenue	درامد متوسط
average yield	بازده متوسط
mean variation	تغییر متوسط
average return	بازده متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
mid range	برد متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
average product	تولید متوسط
average product	محصول متوسط
average speed	سرعت متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
averagly	بطور متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagely	بطور متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
average value	مقدار متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
medium cloud	ابرهای متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
averages	مقدار متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
averaged	مقدار متوسط
averaging	میانه متوسط
thins	تیم متوسط
thinnest	تیم متوسط
thinners	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
thin	تیم متوسط
averaging	مقدار متوسط
halftones	رنگ متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
averaged	میانه متوسط
meaner	میانه متوسط
meanest	میانه متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average	مقدار متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
mean	میانه متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
average	میانه متوسط
normal	میانه متوسط
mediums	مقدار متوسط
mediums	متوسط معتدل
medium	مقدار متوسط
midway	متوسط میانجی
life expectancies	عمر متوسط
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
sort of	بمقدار متوسط
sort of	بمیزان متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
true power	توان متوسط
weighted average	متوسط وزنی
life expectancy	عمر متوسط
medium	متوسط معتدل
mediocrity	اندازه متوسط
par	میزان متوسط
duffers	بازیگر متوسط
halftone	رنگ متوسط
averages	میانه متوسط
middle class	طبقه متوسط
medium wave	موج متوسط
middle classes	طبقه متوسط
middle-class person	عضو طبقه متوسط
member of the middle class	عضو طبقه متوسط
mean horizontal candlepower	شمع افقی متوسط
mean high water neaps	متوسط ارتفاع اب دریا
mean freepath	مسیر ازاد متوسط
mean free path	مسافت ازاد متوسط
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
mean error method	روش خطای متوسط
medium range	با شعاع عمل متوسط
middle level management	مدیریت سطح متوسط
middle sized	دارای اندازه متوسط
average daily traffic [ADT]	متوسط ترافیک روزانه
mean solar day	روز متوسط خورشیدی
medium energy particle	ذره با انرژی متوسط
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
man in the street <idiom>	مردم عادی یا متوسط
working point	نقطه فشار متوسط
medium scale	نقشه مقیاس متوسط
mean sea level	سطح متوسط دریا
mean spherical candlepower	شمع کروی متوسط
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
average net return	بازده خالص متوسط
average variable cost	هزینه متوسط متغیر
averaging	متوسط خسارت در بیمه
average heading	جهت متوسط هواپیما
average heading	جهت متوسط مسیر
averages	متوسط خسارت در بیمه
averaged	متوسط خسارت در بیمه