English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
elucidatory روشن سازنده
irradiative روشن سازنده
Search result with all words
elucidative تفسیری روشن سازنده
Other Matches
pertubative اشفته سازنده مضطرب سازنده
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylight روز روشن روشن کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
constructive سازنده
compositors سازنده
manufacturer سازنده
concoctor سازنده
constructor سازنده
fabricator سازنده
wright سازنده
manufacturers سازنده
constituents سازنده
constituent سازنده
producers سازنده
compositor سازنده
producer سازنده
fabricant سازنده
fomative سازنده
makers سازنده
component سازنده
builder سازنده
maker سازنده
components سازنده
instrumentalists سازنده
instrumentalist سازنده
builders سازنده
manifestative اشکار سازنده
manufacturers' agent نماینده سازنده
renovator باز نو سازنده
refrigrative خنک سازنده
subjugator مطیع سازنده
distractive پریشان سازنده
melodist سازنده ملودی
sonneteer سازنده غزل
qualifier ملایم سازنده
qualifiers ملایم سازنده
separative جدا سازنده
enslaver بنده سازنده
composers سازنده مصنف
refrigerative خنک سازنده
composer سازنده مصنف
presentive مجسم سازنده
purificative پا سازنده تطهیری
incorporator یکی سازنده
lubricate روان سازنده
lubricated روان سازنده
interceptive جدا سازنده
inveigler گمراه سازنده
lubricates روان سازنده
procreation سازنده زایش
lubricating روان سازنده
manufacturer's agent نماینده سازنده
qualificatory محدود سازنده
film developer سازنده فیلم
fabricator سازنده وسایل
lutist سازنده عود
procreator موجد سازنده
ingredients عنصر سازنده
assuror مطمئن سازنده
assurer مطمئن سازنده
lubricant روان سازنده
alterative دگرگون سازنده
builder موسس سازنده
spoiler فاسد سازنده
builders موسس سازنده
ingredient عنصر سازنده
component جزء سازنده
restrictive محدود سازنده
components جزء سازنده
lubricants روان سازنده
dispossessor بی بهره سازنده
dissipative پراکنده سازنده
depletive تهی سازنده
factor سازنده فاکتور
suppressor موقوف سازنده
deific خدا سازنده
factors سازنده فاکتور
suppressive موقوف سازنده
coordinative متناسب سازنده
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
supersessive لغو سازنده
vitiator تباه سازنده
manufacturer's software نرم افزار سازنده
wright کارگر سازنده نجار
formative ترکیب کننده سازنده
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
loathful دافع بیرغبت سازنده
mitigatory سبک سازنده مخفف
metrist سازنده نظم وشعر
paper stainer سازنده کاغذهای دیواری
reflective بازتابنده منعکس سازنده
indican ماده سازنده نیل
ideologue سازنده ایده ئولوژی
boilermaker سازنده دیگ بخار
boiler maker سازنده دیگ بخار
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
toyer سازنده اسباب بازی
ceramist سازنده فروف سفالین
manufacturers تولید کننده سازنده
ceramicist سازنده فروف سفالین
purificatory پاک سازنده تطهیری
manufacturer تولید کننده سازنده
producer advertising تبلیغ توسط سازنده
compositions نسبت اجزای سازنده
procurer فراهم سازنده جاکش
compositions نسبت اجزاء سازنده
composition نسبت اجزاء سازنده
diallist سازنده ساعت افتابی
composition نسبت اجزای سازنده
mitigative سبک سازنده تخفیف دهنده
pictorial تصویر نما مجسم سازنده
data general corporation سازنده سیستمهای مینی کامپیوتر
carver قلم سنگ تراشی سازنده
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
illusory گمراه کننده مشتبه سازنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
honeywell یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
illusive گمراه کننده مشتبه سازنده
unisys یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
wet cooper سازنده چلیک برای مایعات
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
detonating محترق شونده منفجر سازنده
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
self discharging ازاد سازنده نفس خود
humiliating پست سازنده خفیف کننده
humiliatingly پست سازنده خفیف کننده
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
borland international یک شرکت سازنده نرم افزارهای ریزکامپیوتر
Dec یک سازنده بزرگ سیستمهای مینی کامپیوتر
control data corporation یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
dry cooper سازنده چلیک برای خشکه بار
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
horner سازنده شانههای شاخی کرنازن شاخ تراش
leukosis زیاد شدن بافتهای سازنده گویچههای سفید
smokescreen عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
metencephalon قسمتی از مغز جنین که سازنده مخچه وبصل النخاع است
radio sheck یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
parbasis سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
doa شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند
particular lien حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
unbundled اموزش و..... که مستقل از سخت افزارکامپیوتر توسط سازنده سخت افزاری فروخته میشود دسته نشده
shrill روشن
eidetic روشن
clears روشن
alighted روشن
clear روشن
sharp cut روشن
eyebright روشن
alighting روشن
alight روشن
alights روشن
express روشن
setting up روشن
expressed روشن
expresses روشن
expressing روشن
vivid روشن
sets روشن
set روشن
cleaners روشن
explicit روشن
on/off روشن
clearer روشن
clean-cut روشن
clearest روشن
clear cut روشن
unequivocal روشن
luculent روشن
clean cut روشن
litten روشن
elucidates روشن
diaphanous روشن
on روشن
elucidated روشن
clear-cut روشن
distinct <adj.> روشن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com