Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
alive	روشن سرزنده
Other Matches
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
stomachy	سرزنده
canty	سرزنده
vivace	سرزنده
livelily	سرزنده
animated	سرزنده
animate	سرزنده
animates	سرزنده
chirpy	سرزنده
chirpiest	سرزنده
chirpier	سرزنده
cheerful <adj.>	سرزنده
merry as a grig	سرزنده
vivacious	سرزنده
snappiest	سرزنده
bouncing	سرزنده
lifeful	سرزنده
lived	سرزنده
live	سرزنده
snappier	سرزنده
snappy	سرزنده
brisker	سرزنده وبشاش
yare	تردست سرزنده
vivaceous	با روح سرزنده
spirited	سرزنده باجرات
briskest	سرزنده وبشاش
sprightful	پرنشاط سرزنده
spirituous	فعال سرزنده
sprightly	سرزنده چالاک
brisk	سرزنده وبشاش
sprightfully	پرنشاط سرزنده
playful	سرزنده و شوخ
soulful	باروح سرزنده
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
lively	جالب توجه سرزنده
liveliest	جالب توجه سرزنده
livelier	جالب توجه سرزنده
heartsome	روح بخش سرزنده
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
shrillest	روشن
elucidated	روشن
legible	روشن
litten	روشن
sunnier	روشن
sunniest	روشن
alights	روشن
luculent	روشن
lightest	روشن
alighting	روشن
shrill	روشن
nitid	روشن
light	روشن
lighted	روشن
alighted	روشن
vivid	روشن
shriller	روشن
cloudless	روشن
sunny	روشن
diaphanous	روشن
elucidating	روشن
clear cut	روشن
eidetic	روشن
eyebright	روشن
fogless	روشن
furbisher	روشن گر
unequivocally	روشن
unequivocal	روشن
alight	روشن
on	روشن
elucidates	روشن
elucidate	روشن
moonlit	روشن
lucid	روشن
in a good light	روشن
clear-cut	روشن
clears	روشن
transparently	روشن
clear	روشن
clearer	روشن
sharp cut	روشن
clearest	روشن
explicit	روشن
cleaners	روشن
clean-cut	روشن
clean cut	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
expressed	روشن
on/off	روشن
setting up	روشن
sets	روشن
set	روشن
transparent	روشن
bright	روشن
express	روشن
distinct <adj.>	روشن
perspicuous	روشن
brighter	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
brightest	روشن
notable <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
definite	روشن
refreshes	روشن کردن
illuminations	روشن سازی
illumination	روشن سازی
unambiguous	واضح روشن
In broad daylight.	درروز روشن
luminary	جسم روشن
luminaries	جسم روشن
clairvoyance	روشن بینی
brightening	روشن کردن
mauve	ارغوانی روشن
liberally	با فکر روشن
enlightenment	روشن فکری
brightens	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
refresh	روشن کردن
twilight	صبح روشن
brightened	روشن کردن
elucidating	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
elucidate	روشن کردن
yin yang	تیره و روشن
twilight	تاریک و روشن
twilight	تاریک روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
lucent	روشن وشفاف
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
light <adj.>	رنگ روشن
penumbra	سایه روشن
keen sighted	روشن بین
jacinthe	نارنجی روشن
irradiative	روشن سازنده
picturesquely	بطور روشن
power on	روشن کردن
illuminator	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
power up	روشن کردن
relume	روشن کردن
saturated colour	رنگهای روشن
to brighten up	روشن شدن
to bring tl light	روشن کردن
light and shade	سایه روشن
lightish	نسبتا روشن
paris blue	جوهرابی روشن
pale varnish	لاک روشن
perspicuity	روشن بینی
perspicuously	بطور روشن
pervious	روشن بین
nacarat	قرمز روشن
lumine	روشن کردن
phanerogamic	روشن زاد
lightsome	برنگ روشن
phanerogamous	روشن زاد
pick wickian	روشن بین
lightsome	سبک روشن
to clear up	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
clear sighted	روشن بین
burn in	ازمایش روشن
broad minded	روشن فکر
broad day light	روز روشن
bright red	قرمز روشن
bertha	درخشان روشن
to shed light on	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
transparent color	رنگ روشن
transpicuous	روشن اشکار
illume	روشن کردن
clear sightedness	روشن بینی
clear varnish	لاک روشن
illuminant	روشن کننده
head work	فکر روشن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
to fire up	روشن کردن
fire up	روشن کردن
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
eidetic memory	یاد روشن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com