Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
Other Matches
intelligentzia	گروه روشن فکران ودانشمندان
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit	روز روشن روشن کردن
daylight	روز روشن روشن کردن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
clean cut	روشن
definite	روشن
luculent	روشن
bright	روشن
brighter	روشن
brightest	روشن
elucidated	روشن
elucidates	روشن
clean-cut	روشن
cleaners	روشن
explicit	روشن
vivid	روشن
elucidate	روشن
nitid	روشن
sharp cut	روشن
elucidating	روشن
moonlit	روشن
cloudless	روشن
lucid	روشن
unequivocally	روشن
unequivocal	روشن
alighted	روشن
sunnier	روشن
sunniest	روشن
perspicuous	روشن
sunny	روشن
alighting	روشن
in a good light	روشن
lightest	روشن
shrill	روشن
legible	روشن
on/off	روشن
shrillest	روشن
shriller	روشن
light	روشن
lighted	روشن
alights	روشن
alight	روشن
sets	روشن
litten	روشن
furbisher	روشن گر
fogless	روشن
clear	روشن
eyebright	روشن
clearer	روشن
on	روشن
clear-cut	روشن
clearest	روشن
diaphanous	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
eidetic	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
notable <adj.>	روشن
transparently	روشن
setting up	روشن
transparent	روشن
set	روشن
clear cut	روشن
express	روشن
clears	روشن
expressed	روشن
expresses	روشن
expressing	روشن
lightsome	سبک روشن
lightish	نسبتا روشن
enlighten	روشن فکرکردن
enlightening	روشن فکرکردن
perspicuously	بطور روشن
ignited	روشن کردن
keen sighted	روشن بین
ignite	روشن کردن
ignites	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
light and shade	سایه روشن
igniting	روشن کردن
jacinthe	نارنجی روشن
lightsome	برنگ روشن
bright red	قرمز روشن
bertha	درخشان روشن
pale varnish	لاک روشن
illumining	روشن کردن
illumines	روشن کردن
illumined	روشن کردن
illumine	روشن کردن
paris blue	جوهرابی روشن
penumbra	سایه روشن
clarifies	روشن کردن
clarify	روشن کردن
burn in	ازمایش روشن
clairvoyance	روشن بینی
broad minded	روشن فکر
lucent	روشن وشفاف
broad day light	روز روشن
lumine	روشن کردن
serene	روشن صاف
clarifying	روشن کردن
nacarat	قرمز روشن
perspicuity	روشن بینی
kindle	روشن شدن
head work	فکر روشن
twilight	صبح روشن
elucidated	روشن کردن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
refresh	روشن کردن
fire up	روشن کردن
elucidate	روشن کردن
refreshes	روشن کردن
emblaze	روشن کردن
twilight	تاریک و روشن
elucidates	روشن کردن
illume	روشن کردن
mauve	ارغوانی روشن
illuminant	روشن کننده
clairvoyant	روشن بین
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
clairvoyants	روشن بین
elucidating	روشن کردن
twilight	تاریک روشن
elucidatory	روشن سازنده
illumination	روشن سازی
luminaries	جسم روشن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
irradiative	روشن سازنده
brightens	روشن کردن
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brighten	روشن کردن
kindles	روشن شدن
clear varnish	لاک روشن
liberally	با فکر روشن
eidetic memory	یاد روشن
illuminations	روشن سازی
illuminative	روشن کننده
illuminator	روشن کننده
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
enlightenment	روشن فکری
kindled	روشن شدن
pervious	روشن بین
inexplicable	روشن نکردنی
light	روشن کردن
clear-sighted	روشن بین
alive	روشن سرزنده
yin yang	تیره و روشن
lighting	سایه روشن
unambiguous	واضح روشن
clear	روشن زدودن
pellucid	بلورین روشن
luminescence	روشن تابی
lighted	روشن کردن
lightest	روشن کردن
tone	سایه روشن
to shed light on	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
clear	: روشن کردن
limpid	روشن خالص
transparent color	رنگ روشن
transpicuous	روشن اشکار
turn on	روشن کردن
tones	سایه روشن
clearer	: روشن کردن
fireball	شهاب روشن
clearest	روشن زدودن
clears	: روشن کردن
light <adj.>	رنگ روشن
haze	روشن نبودن مه
clearest	: روشن کردن
picturing	روشن ساختن
pictures	روشن ساختن
luminary	جسم روشن
pictured	روشن ساختن
In broad daylight.	درروز روشن
picture	روشن ساختن
clearer	روشن زدودن
clears	روشن زدودن
saturated colour	رنگهای روشن
illuminates	روشن ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com