English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (30 milliseconds)
English Persian
cold روشن کردن یک کامپیوتر
colder روشن کردن یک کامپیوتر
coldest روشن کردن یک کامپیوتر
colds روشن کردن یک کامپیوتر
Search result with all words
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
sense روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
senses روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
autos امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
shadow RAM ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
Other Matches
bootstrap مجموعه دستوراتی که پیش از بار شدن برنامه توسط کامپیوتر اجرا میشود که معمولاگ سیستم عامل را بار میکند وقتی که کامپیوتر روشن میشود
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
powered مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
powers مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
powering مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
autoexec bat در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight روز روشن روشن کردن
daylit روز روشن روشن کردن
masters و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
mastered و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
infra red link سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند
minicomputer کامپیوتر کوچک با محدوده دستوران و توان پردازش بیشتر از ریز کامپیوتر ولی غیرقابل مقایسه با سرعت و فرفیت ارسال داده کامپیوتر main frame
upload 1-ارسال فایلهای داده یا برنامه از یک کامپیوتر کوچک به CPU اصلی . 2-ارسال فایل از یک کامپیوتر به BBS یا کامپیوتر میزبان .
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
refreshed روشن کردن
power up روشن کردن
turn on روشن کردن
brightened روشن کردن
refresh روشن کردن
brightens روشن کردن
brightening روشن کردن
refreshes روشن کردن
to clear up روشن کردن
relume روشن کردن
illume روشن کردن
to bring tl light روشن کردن
ignites روشن کردن
clarifies روشن کردن
clarify روشن کردن
clarifying روشن کردن
power on روشن کردن
light روشن کردن
elucidated روشن کردن
elucidates روشن کردن
elucidating روشن کردن
clearer : روشن کردن
clearest : روشن کردن
igniting روشن کردن
fire up روشن کردن
clear : روشن کردن
ignited روشن کردن
illuminate روشن کردن
elucidate روشن کردن
clears : روشن کردن
emblaze روشن کردن
lighted روشن کردن
illuminating روشن کردن
illumines روشن کردن
lightest روشن کردن
illumining روشن کردن
illumined روشن کردن
illumine روشن کردن
illuminates روشن کردن
ignite روشن کردن
to switch on روشن کردن
lumine روشن کردن
to fire up روشن کردن
brighten روشن کردن
to shed light on روشن کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
remotest نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remoter نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remote نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
illuminates روشن کردن منطقه
explicate روشن کردن فاهرکردن
clarifies روشن کردن یا شدن
illuminating روشن کردن منطقه
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
lighten درخشیدن روشن کردن
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
lightening درخشیدن روشن کردن
ignited روشن کردن گیراندن
lightens درخشیدن روشن کردن
clarifying روشن کردن یا شدن
to light a cigarette سیگاری را روشن کردن
illuminate روشن کردن منطقه
explicating روشن کردن فاهرکردن
lightened درخشیدن روشن کردن
igniting روشن کردن گیراندن
ignite روشن کردن گیراندن
explicates روشن کردن فاهرکردن
explicated روشن کردن فاهرکردن
ignites روشن کردن گیراندن
owl light کمی روشن کردن
To light a fire . آتش روشن کردن
refurbish روشن و تازه کردن
refurbished روشن و تازه کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
To light ( kindle) a fire. آتش روشن کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
restart روشن کردن دوباره
to make something clear چیزی را روشن کردن
cold start دوباره روشن کردن
to play with fire آتش روشن کردن
turn over <idiom> موتور را روشن کردن
to kindle آتش روشن کردن
clarify روشن کردن یا شدن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
to turn on روشن کردن [کلید الکتریکی]
clear پیام کشف روشن کردن
alighting روشن کردن اتش زدن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
upstart یکه خوردن روشن کردن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
alights روشن کردن اتش زدن
enucleate روشن کردن توضیح دادن
alighted روشن کردن اتش زدن
alight روشن کردن اتش زدن
clearest پیام کشف روشن کردن
clearer پیام کشف روشن کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
enlightens روشن کردن تعلیم دادن
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
shines براق کردن روشن شدن
upstarts یکه خوردن روشن کردن
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
turn on بجریان انداختن روشن کردن
enlighten روشن کردن تعلیم دادن
shine براق کردن روشن شدن
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
clears پیام کشف روشن کردن
enlightening روشن کردن تعلیم دادن
runs به کار انداختن روشن کردن موتور
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
run به کار انداختن روشن کردن موتور
to kick-start a motorcycle موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
to put one's affairs in order [to settle one's business] تکلیف کار خود را روشن کردن
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
slaved کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
load module یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
slaving کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
assembler اسمبلی که کد ماشین را از یک کامپیوتر در حین اجرای کامپیوتر دیگر تولید ی کند
slaves کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slave کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
literate قادر به فهمیدن اصط لاحات مربوط به کامپیوتر و نحوه استفاده از کامپیوتر
downward توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده
interfacing سخت افزار یا نرم افزاری که واسط بین دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و وسیله است
downsize انتقال یک شرکت از یک سیستم کامپیوتر بر پایه کامپیوتر mainframe مرکزی به محیط شبکه .
processor استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
host computer کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
identification حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
identification تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
CTR کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترلی به کامپیوتر می فرستد
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
preprocessor کامپیوتر کوچک که برخی پردازشهای ابتدایی روی داده خام انجام میدهد پیش از ارسال آن به کامپیوتر اصلی
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
outputs 1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com