English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
EBNF روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
Other Matches
extends روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
postscript زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
cable اتصال الکتریکی یا نوری انعط اف پذیر
cabled اتصال الکتریکی یا نوری انعط اف پذیر
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
diskette دیسک سبک و انعط اف پذیر که میتواند داده مغناطیسی ذخیره کند و در اغلب کامپیوترهای شخصی به کار می رود
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
extensible language زبان توسعه پذیر
bnf سیستم نوشتن و بیان زبان برنامه سازی
There's pure jealousy in his every word. هر کلمه ای که از زبان او [مرد] در می آید حسادت را بیان می کند.
name کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
algorithmic language یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
names کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
problems زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
algorithmic زبان کامپیوتر که برای پردازش و بیان الگوریتم ها طراحی شده است مثل ALGOL
orientated زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
problem زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
users زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
macro استفاده از برچسب در زبان برنامه نویسی اسمبلی برای بیان به اسمبلر که تابع ماکرو در آن نقط ه وارد میشود
delimiter 1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
closest در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
closer در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
closes در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
integrity انعط اف پذیری داده
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
HPFS روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط افپذیرتر است
highs روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
highest روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic زبان تازی زبان عربی
glib چرب زبان زبان دار
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
technic اصول
doctrine اصول
ism : اصول
principles اصول
tenet اصول
teaching اصول
roots اصول
root اصول
teachings اصول
ism اصول
nitty-gritty اصول
doctrines اصول
monopolosm اصول انحصار
abolitionist اصول بردگی
economic principles اصول اقتصادی
roots and branches اصول وفروع
kinesiology اصول مکانیزم
relativity principles اصول نسبیت
monopolism اصول انحصار
chung shin اصول تکواندو
constitutionalism اصول مشروطیت
mutualism اصول همکاری
mormonism اصول mormon ها
politics اصول سیاسی
technologically اصول فنی
technological اصول فنی
theory اصول نظری
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
copernician system اصول کپرنیک
tenets اصول مسلم
principles of economics اصول اقتصاد
communism اصول اشتراکی
creationism اصول افرینش
tenet اصول مرام
denial measures اصول ممانعت
general principles اصول کلی
system روش اصول
system اصول وجود
systems روش اصول
methodology علم اصول
systems اصول وجود
methodologies علم اصول
theories اصول نظری
neodoxy اصول نوین
principles of religion اصول مذهب
technics اصول فنی
grimacing ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
rational principle اصول عقلیه
naziism اصول نازی
banking principles اصول بانکداری
grimaced ادا و اصول
grimace ادا و اصول
doctrine اصول حکمت
accounting principles اصول حسابداری
principles of economy اصول اقتصاد
modernism اصول امروزی
prineipal parts اصول فعل
nazism اصول نازی
functional اصول مبادی
doctrines اصول حکمت
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
code of procedure قانون اصول محاکمات
anomie بی توجهی به اصول دین
household art اصول خانه داری
liberalism اصول ازادی خواهی
image shearing principle اصول برش تصویر
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
anomy بی توجهی به اصول دین
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
modernism اصول تجدد نوگرایی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
fascism اصول عقاید فاشیست
probity پیروی دقیق از اصول
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
hierarchism اصول سلسله مراتب
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
hedonics اصول خوشی ولذت
ex post facto شامل اصول گذشته
fourteen points اصول چهارده گانه
Protestantism اصول ایین پروتستانت
principled دارای اصول وعقاید
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
musically مطابق اصول موسیقی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
mouths ادا و اصول در اوردن
monarchism اصول سلطنت مستقل
economization رعایت اصول اقتصادی
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
counter current principle اصول جریان متقابل
revivalism اصول بیداری مذهبی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
manichaeanism اصول فلسفه مانی
technically مطابق اصول فنی
moralists معتقد به اصول اخلاق
pauli اصول مذهبی پولس
mouth ادا و اصول در اوردن
moralist معتقد به اصول اخلاق
mouthed ادا و اصول در اوردن
democratism اصول حکومت ملی
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
individualism اصول استقلال فردی
rationale توضیح اصول عقاید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com