Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
unit distribution
روش تقسیم به یکان
Other Matches
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
subactivity
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
parent
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
singly
یکان یکان
units
یکان
formation
یکان
unit
یکان
logistical command
یکان لجستیکی
mobility
تحرک یکان
exempted station
یکان مخصوص
major command
یکان عمده
divisional unit
یکان لشگری
intercommand
بین یکان
activity
قسمت یکان
identification code
کدشناسایی یکان
fire unit
یکان اتش
first seargeant
سرگروهبان یکان
march unit
یکان راهپیمایی
frontalier
یکان مرزی
boundary
حدود یکان
force basis
مبنای یکان
joint command
یکان مشترک
organic
یکان سازمانی
installation type
نوع یکان
boundaries
حدود یکان
distinguished unit
یکان ممتاز
mixed
یکان مختلط
combat , echelon
یکان رزمی
cavalry unit
یکان سوارزرهی
strangle
دورافتادن از یکان
beach organization
یکان ساحلی
base unit
یکان مبنا
base unit
یکان پایگاهی
air command
یکان هوایی
advance gruard
یکان جلودار
administrative command
یکان اداری
activities
قسمت یکان
designations
اسم یکان
designation
اسم یکان
mechanized
یکان مکانیزه
motorized
یکان موتوری
combatcommand
یکان رزمی
separates
یکان مستقل
combined arms
یکان مرکب
detached unit
یکان مامورشده
designator code
کد تشخیص یکان
composite unit
یکان مختلط
command strength
استعداد یکان
command net
شبکه یکان
sergeant
سرگروهبان یکان
sergeants
سرگروهبان یکان
straggler
گم شده از یکان
straggler
دورافتاده از یکان
stragglers
گم شده از یکان
stragglers
دورافتاده از یکان
separate
یکان مستقل
combined command
یکان مرکب
separated
یکان مستقل
pertinent
یکان لاحق
retraining command
یکان بازاموزی
unit train
بنه یکان
paratroop
یکان چترباز
parent
یکان لاحق
parent
یکان اولیه
organization chart
نمودارسازمان یکان
single unit
یکان مستقل
single unit
یکان منفرد
train
بنه یکان
train
عقبه یکان
unit supply
تدارکات یکان
support command
یکان پشتیبانی
troop unit
یکان سربازدار
organizational
یکان سازمانی
troop unit
یکان صنفی
shock troops
یکان ضربت
troop basis
مبنای یکان
unit structure
سازمان یکان
presence
فرستی در یکان
tactical command
یکان تاکتیکی
unit structure
استخوانبندی یکان
trained
بنه یکان
trained
عقبه یکان
serviced
قسمت یکان
active
یکان کادر
trains
عقبه یکان
service unit
یکان خدمات
composite
یکان مرکب
service force
یکان خدمات
naval activity
یکان دریایی
muster book
دفتروقایع یکان
motor unit
یکان موتوری
composite
یکان مختلط
organisations
یکان قسمت
trains
بنه یکان
unit training
اموزش یکان
service
قسمت یکان
organizations
یکان قسمت
organization
یکان قسمت
command axis
محور حرکت یکان
type face
نوع چرخش یکان
command budget estimate
براورد بودجه یکان
command liaison
شبکه رابط یکان
communication chief
رئیس مخابرات یکان
staging unit
یکان بارگیری کننده
troop basis
مبنای واگذاری یکان
commodity command
یکان امادکالاهای مصرفی
service force
یکان خدماتی دریایی
command issuing office
دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
stand bearer
پرچم دار یکان
combat support arms
یکان پشتیبانی رزمی
unit distribution
روش توزیع به یکان
unit journal
دفتر روزنامه یکان
compositions
ارایش یکان سازمان
composition
ارایش یکان سازمان
supported
یکان پشتیبانی شده
commodores
فرمانده یکان هوایی
link
ملحق شدن دو یکان
zone of action
منطقه عملیات یکان
recover
جمع اوری یکان
recovering
جمع اوری یکان
recovers
جمع اوری یکان
journals
دفتر روزنامه یکان
using agency
یکان استفاده کننده
unit train
بنه اماد یکان
unit kilometer
مصرف کیلومتری یکان
cavalry unit
یکان سوار نظام
unit strength
قدرت رزمی یکان
commands
یکان قرارگاه عمده
beachmaster's unit
یکان لجستیک ساحلی
beach unit
یکان تهیه بارانداز
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
commanded
یکان قرارگاه عمده
command
یکان قرارگاه عمده
pertinent
وابسته به یکان مربوطه
journal
دفتر روزنامه یکان
mass of maneuver
سنگینی حرکات یکان
grenadier
یکان نارنجک انداز
general support
یکان پشتیبانی عمومی
frontalier
جزو یکان مرزی
force structure
استخوان بندی یکان
force designator
شماره ترتیب یکان
passive element
یکان غیر فعال
force
یکان قسمت نظامی
forces
یکان قسمت نظامی
forcing
یکان قسمت نظامی
nonoperating strength
جمعی غیرفعال در یکان
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
permanent party
جمعی دایمی یکان
property book
دفتر دارایی یکان
identification code
رمز معرف یکان
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
mechanized infantry
یکان پیاده مکانیزه
commodore
فرمانده یکان هوایی
mountaineer
یکان کوهستانی کوهنورد
mountaineers
یکان کوهستانی کوهنورد
level of effort
تلاش رزمی یکان
less than release unit
یکان درخط ترابری
less than release unit
یکان منتظر حمل
land tail
باقیمانده زمینی یکان
intransit
یکان در حال حرکت
intercommunication
مخابرات داخلی یکان
paratrooper
جمعی یکان چترباز
paratroopers
جمعی یکان چترباز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com