Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
Other Matches
least squares estimates
براورد حداقل مربعات
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
sum of squares
مجموع مربعات
least squares
کوچکترین مربعات
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
sum of squares of residual
مجموع مربعات باقیمانده
ordinary least squares
[OLS]
کمینه مربعات خطی
[ریاضی]
ordinary least squares
کمینه مربعات خطی
[ریاضی]
min
حداقل
minimum stock level
حداقل
minimal
حداقل
minimally
حداقل
minim
حداقل
minims
حداقل
minimum
حداقل
danger warning level
حداقل موجودی
minim
وابسته به حداقل
minimum wage
حداقل دستمزد
minims
وابسته به حداقل
least price
حداقل قیمت
minimum charge
حداقل هزینه
minimising
به حداقل رساندن
minimises
به حداقل رساندن
minimize
به حداقل رساندن
minimised
به حداقل رساندن
global minimum
حداقل مطلق
minimizes
به حداقل رساندن
minimized
به حداقل رساندن
minimizing
به حداقل رساندن
least cost
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
price floor
حداقل قیمت
minimum price
حداقل قیمت
minimum range
حداقل برد
minimum elevation
حداقل درجه
minimum size
اندازه حداقل
neap tide
جذر و مد حداقل اب
bottom price
حداقل قیمت
minimum
حداقل کمینه
troughs
حداقل موج
trough
حداقل موج
relative minimum
حداقل نسبی
base wage rate
حداقل دستمزد
minimization
به حداقل رسانیدن
minimum standard of living
حداقل سطح زندگی
minimum subsistence level
سطح حداقل معیشت
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
minimum mortality
حداقل مرگ و میر
cost minimization
حداقل کردن هزینه
reduced strenght
حداقل استعداد جنگی
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
least cost combination
ترکیب حداقل هزینه
thermal resolution
حداقل سنجش حرارت
thermal resolution
حداقل اختلاف حرارت
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
amphiploid
دارای حداقل کرموسوم ارثی
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
meantide
حداقل جذر و مدهای اب دریا
minimum down payment
حداقل میزان پیش پرداخت
neap
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
skeleton crew
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
at a
[the]
minimum
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
copybook
معمولی
wonted
معمولی
longhand
خط معمولی
light water
اب معمولی
ordinary
معمولی
open cheque
چک معمولی
routines
معمولی
routinely
معمولی
standard
معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
standards
معمولی
ferial
معمولی
usu
معمولی
conventional
معمولی
routine
معمولی
received
معمولی
normal
معمولی
faceless
معمولی
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
perigee
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
wed thickness
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
aces
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
general
معمولی و نه مخصوص
general
کلی معمولی
commonest
معمولی متعارفی
common
معمولی متعارفی
mulberry
توت معمولی
mulberries
توت معمولی
undressing
جامه معمولی
generals
کلی معمولی
medium lampholder
سرپیچ معمولی
irregular
غیر معمولی
standard
طبیعی یا معمولی
rudas
پست معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
generals
معمولی و نه مخصوص
typical
<adj.>
بافت معمولی
American bond
آجرچینی معمولی
man in the street
فرد معمولی
mass concrete
بتن معمولی
undresses
جامه معمولی
undress
جامه معمولی
complements
تعارفات معمولی
plain concrete
بتن معمولی
onery
عادی معمولی
single precision
با دقت معمولی
piper nigrum
فلفل معمولی
ordinal type
نوع معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
ordinary share
سهام معمولی
ornary
عادی معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
normal interval
فاصله معمولی صف
normal good
کالای معمولی
complementing
تعارفات معمولی
commoners
معمولی متعارفی
ranko
سرباز معمولی
complemented
تعارفات معمولی
procedure message
پیام معمولی
complement
تعارفات معمولی
meanest
پست معمولی
meaner
پست معمولی
nonstandard
غیر معمولی
ornery
عادی معمولی
everyday
معمولی مبتذل
ap seogi
ایستادن معمولی
normal
عادی معمولی
standard brick
اجر معمولی
street virus
ویروس معمولی
general cargo
کالای معمولی
standard trench
سنگر معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
standard gauge
اندازه معمولی
charge hand
کارگر معمولی
ethanol
الکل معمولی
ethyl alcohol
الکل معمولی
standard motor
موتور معمولی
workaday
معمولی عادی
standard bar
میله معمولی
banal
مبتذل معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
ambient
پس زمینه معمولی
hepatica
غافث معمولی
wrought iron
اهن معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
common link
حلقه معمولی
common whipping
بست معمولی
civil time
ساعت معمولی
mean
پست معمولی
white mulatto
توت معمولی
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
joiner door
درب معمولی ناو
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
common stock
سهام معمولی شرکت
normal charge
خرج معمولی توپ
walks
گام معمولی اسب
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
outre
خارج از حدود معمولی
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
l antenna
انتن معمولی رادیو
walk
گام معمولی اسب
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
stand
سطح معمولی اب دریا
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
walked
گام معمولی اسب
bracket
حالت معمولی کروشه
milkwort
پلی گالای معمولی
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com