English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
anointment روغن مالی تدهین
Search result with all words
anele تدهین یا روغن مالی کردن
Other Matches
embrocation روغن مالی
unction روغن مالی
inunction روغن مالی
embrocations روغن مالی
illinition روغن مالی
inuct روغن مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
embrocate روغن مالی کردن
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
embrocation تدهین
inunction تدهین
embrocations تدهین
anoint تدهین کردن
anointing تدهین کردن
anoints تدهین کردن
anointed تدهین شده
embrocate تدهین کردن
chrism مرهم تدهین
unction مرهم گذاری تدهین
financial statement صورت مالی گزارش مالی
oil dent شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
embalming با عطر وروغن تدهین کردن
embalm با عطر وروغن تدهین کردن
embalmed با عطر وروغن تدهین کردن
embalms با عطر وروغن تدهین کردن
extreme unction مسح اخری تدهین دم مرگ کاتولیک ها
oil روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling روغن کاری کردن روغن ساختن
oils روغن کاری کردن روغن ساختن
air cooled oil cooler نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
oil can حلب روغن , روغن دان
creosote روغن قیر روغن قطران
cutting oil روغن سردکننده روغن برش
creosotes روغن قیر روغن قطران
creosoting روغن قیر روغن قطران
creosoted روغن قیر روغن قطران
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
accounting classification کد مالی
fiscal مالی
financing مالی
pecuniary مالی
financed مالی
financial مالی
monetary مالی
finance مالی
finances مالی
in low water در تنگی مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
fiscally ازلحاظ مالی
spiel شیره مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
fiscal policy سیاست مالی
snow job ماست مالی
judgment debt محکوم به مالی
non pecuniary غیر مالی
fiscal control کنترل مالی
financiers متخصص مالی
fiscal years دوره مالی
fiscal سال مالی
financial year سال مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
fiscal year دوره مالی
fiscal years سال مالی
rough usage دست مالی
Mali کشور مالی
capital commitment تعهدات مالی
anointment پماد مالی
taction دست مالی
sustention استعانت مالی
sustentation استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
sparge گل مالی کردن
slobbery لجن مالی
self support استقلال مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial period دوره مالی
financial bill لایحه مالی
financial plan برنامه مالی
financial assets موجودی مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial budget بودجه مالی
financial management مدیریت مالی
financial feasibility امکان مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial expenses هزینههای مالی
chamberlain نافر مالی
chamberlains نافر مالی
financial e. متخصص مالی
financial data اطلاعات مالی
financial crisis بحران مالی
financial circles محافل مالی
financial centers مراکز مالی
roughcast گل مالی شده
financial capital سرمایه مالی
funded اعتبار مالی
subsidies کمکهای مالی
credits اعتبار مالی
crediting اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
credit اعتبار مالی
felting نمد مالی
padding لگد مالی
finance house موسسه مالی
finance markets بازارهای مالی
financial ability تمکن مالی
financial position وضعیت مالی
waxing موم مالی
financial market بازار مالی
mart بازار مالی
financial policy سیاست مالی
financial affairs امور مالی
fiscal control نظارت مالی
finance officer افسر مالی
financial status وضع مالی
financial relations روابط مالی
financial adviser مشاور مالی
financial secretary مشاور مالی
subsidy کمک مالی
fund اعتبار مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
to come into a property مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
rough دست مالی کردن
financed قسمت مالی یا دارایی
financial planning برنامه ریزی مالی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
financial statement صورت وضعیت مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
financial investment سرمایه گذاری مالی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
tallow پیه مالی کردن
felt نمد مالی کردن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
finance company شرکت تامین مالی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
current income درامد یک سال مالی
scrabbling دست مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
spiel شیره مالی کردن
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
functional finance سیاست مالی اصولی
financing قسمت مالی یا دارایی
financial accounts حساب های مالی
finance قسمت مالی یا دارایی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
finances قسمت مالی یا دارایی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
roughest دست مالی کردن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
annual financial statement گزارش مالی سالانه
aid package بسته کمک مالی
means test سنجش استطاعت مالی
mud bath گل مالی تن برای درمان
scrabble دست مالی کردن
means tests سنجش استطاعت مالی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
groped دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
grope دست مالی کورمالی کردن
waxer کسیکه موم مالی میکند
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
groping دست مالی کورمالی کردن
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com