English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (3 milliseconds)
English Persian
ascribe رونویس بردار
ascribed رونویس بردار
ascribes رونویس بردار
ascribing رونویس بردار
Other Matches
polygraph رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs رونوشت بردار نسخه بردار
copier رونویس کننده
copiers رونویس کننده
transcribe رونویس کردن
transcribed رونویس کردن
transcribes رونویس کردن
copied رونویس کردن
copies رونویس کردن
copy رونویس کردن
copying رونویس کردن
transcribing رونویس کردن
transcriber رونویس کننده اوانویس
vector بردار
equivocatory اب بردار
arrows بردار
arrow بردار
resultant بردار
vectors بردار
dope vector بردار
magnetic vector بردار مغناطیسی
liner velocity بردار سرعت
light vector بردار نور
lifter وزنه بردار
patchable وصله بردار
poynting's vector بردار پوینتینگ
land surveyor نقشه بردار
lift vector بردار برا
participable شرکت بردار
numerale شماره بردار
exponible توضیح بردار
normal vector بردار عمود
radius vector بردار شعاعی
normal vector بردار قائم
finable جریمه بردار
flux of a vector شاره بردار
forfoitable جریمه بردار
field vector بردار میدان
mouldable قالب بردار
harvestman خرمن بردار
interrupt vector بردار وقفه
ratable نرخ بردار
weight lifter وزنه بردار
subsumption فرمان بردار
subordination فرمان بردار
postponement فرمان بردار
submission فرمان بردار
wave vector بردار موج
voltage vector بردار ولتاژ
rateable نرخ بردار
stainable زنگ بردار
state vector بردار حلات
state vector بردار وضعیت
topographer نقشه بردار
state vector بردار حالت
tollable باج بردار
hypotaxis فرمان بردار
treader گام بردار
treatable تعلیم بردار
vectorial حامل بردار
suborder فرمان بردار
photographers عکس بردار
surveyors نقشه بردار
forcing بردار نیرو
polar vector بردار قطبی
axial vector بردار محوری
benefic بهره بردار
bilable ضمانت بردار
burgers vector بردار برگرز
surveyor نقشه بردار
sampler نمونه بردار
photographer عکس بردار
swindlers کلاه بردار
vector حامل بردار
vectors حامل بردار
curl حلقه بردار
curled حلقه بردار
curls حلقه بردار
swindler کلاه بردار
circulation of a vector چرخه بردار
forces بردار نیرو
taxable مالیات بردار
components مولفه بردار
customable گمرک بردار
component مولفه بردار
damageable غرامت بردار
disciplinable نظم بردار
discountable تخفیف بردار
active تنزل بردار
fraudulent کلاه بردار
dutiable گمرک بردار
velocities بردار سرعت
samplers نمونه بردار
crucifer صلیب بردار
code vector بردار رمز
velocity بردار سرعت
cross bearer صلیب بردار
force بردار نیرو
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
basis vector بردار پایه [ریاضی]
It cannot be trifled with . It is no joking matter. شوخی بردار نیست
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
Y coordinate مختصات بردار عمودی
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
position vector بردار مکان [ریاضی]
velocity بردار سرعت [فیزیک]
position بردار مکان [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
y axis بردار عمودی گراف
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
beneficiary بهره بردار ذیحق
beneficiaries بهره بردار ذیحق
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
docile تعلیم بردار مطیع
core barrel لوله نمونه بردار
Come off it !Get along-with you. بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
rodman کمک نقشه بردار
x axis بردار افقی گراف
core drill مته نمونه بردار
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
cracky ترک بردار زودشکن
he was proof against harm اسیب بردار نبود
freestone سنگ تراش بردار
dope vector بردار خصیصه نما
X coordinate مختصات بردار افقی
vector psychology روانشناسی بردار نگر
Take it as a souvenir! این را به عنوان سوغاتی بردار!
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
None of your tricks. دست ازحقه بازی بردار
crooks ادم قلابی کلاه بردار
crooking ادم قلابی کلاه بردار
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
z axis بردار عمق در گراف سه بعدی
Why dont you come off it! چرا دست بردار نیستی !
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weights سر وزن رسیدن وزنه بردار
crook ادم قلابی کلاه بردار
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
force displaced in parallel [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
Take a fresh sheet of paper. یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
included angle زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
annotated print عکس علامت گذاری شده عکس رونویس شده
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
z buffer محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
xerographic printer چاپگر تصویربردار از عکس چاپگر تصویر بردار
interpretable قابل تفسیر تفسیر بردار
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com