English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (10 milliseconds)
English Persian
mischance رویداد بد حادثه ناگوار
mischances رویداد بد حادثه ناگوار
Other Matches
misadventures رویداد ناگوار
misadventure رویداد ناگوار
mishap رویداد ناگوار
contretemps رویداد ناگوار
mishaps رویداد ناگوار
misadventures حادثه ناگوار
miscarriages حادثه ناگوار
miscarriage حادثه ناگوار
misadventure حادثه ناگوار
misadventures حادثه ناگوار بدبختی
misadventure حادثه ناگوار بدبختی
fortuitous event حادثه جبری حادثه تصادفی
lenten ناگوار
unpleasant ناگوار
unpleasantly ناگوار
burdensome ناگوار
insalubrious ناگوار
horrible ناگوار
horrific ناگوار
indelectable ناگوار
disagreeable ناگوار مغایر
embitters ناگوار کردن
embittering ناگوار کردن
embittered ناگوار کردن
embitter ناگوار کردن
harsh ناگوار زننده
harsher ناگوار زننده
harshest ناگوار زننده
accidents سانحه واقعه ناگوار
contretemps روی داد ناگوار
unsavory ناگوار ناخوش ایند
accident سانحه واقعه ناگوار
incidents رویداد
incident رویداد
event رویداد
events رویداد
occurence رویداد
happenings رویداد
happening رویداد
trend رویداد
occurrences رویداد
occurrence رویداد
circumstances رویداد
trends رویداد
commentaries گزارش رویداد
decades ده موضوع یا رویداد
decade ده موضوع یا رویداد
exogenous event رویداد برونی
occurrences تصادف رویداد
event horizen افق رویداد
occurrence تصادف رویداد
subsequent to that event پس ازان رویداد
endogenous event رویداد درونی
commentary گزارش رویداد
occurence رویداد واقعه
circumstance تفصیل رویداد
a life full of incidents زندگی پر رویداد
incidents حادثه
incident حادثه
accidents حادثه
fortuity حادثه
occurence حادثه
eventless بی حادثه
adventurous <adj.> حادثه جو
adventuress زن حادثه جو
uneventful بی حادثه
adventures حادثه
adventure حادثه
phenomenon حادثه
outbreak حادثه
accident حادثه
casualty حادثه
casualties حادثه
disasters حادثه بد
disaster حادثه بد
accident حادثه
outbreaks حادثه
event حادثه
adventurers حادثه جو
occurrences حادثه
adventurer حادثه جو
accidents : حادثه
events حادثه
occurrence حادثه
As events unfolded I realized that ... درطی رویداد ها پی بردم که ...
balance احتمال رویداد خطا
rummy start رویداد شگفت انگیز
passage رویداد کارکردن مزاج
passages رویداد کارکردن مزاج
air pollution episode رویداد الودگی هوا
balances احتمال رویداد خطا
uneventful بدون رویداد مهم
a minor incident یک حادثه جزئی
supervening event حادثه طاری
security incident حادثه امنیتی
accident reporting گزارش حادثه
episodes حادثه معترضه
adventurism حادثه جویی
outbreak شروع حادثه
outbreaks شروع حادثه
episodes حادثه ضمنی
episode حادثه معترضه
episode حادثه ضمنی
incidents حادثه عملیاتی
incident حادثه ضمنی
incident حادثه عملیاتی
errant سرگردان حادثه جو
mishap قضا حادثه بد
mishaps قضا حادثه بد
fortuitous event حادثه قهری
incidents حادثه ضمنی
due to an accident ناشی از یک حادثه
non-event رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
non-events رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
epochs عصرتاریخی حادثه تاریخی
epoch عصرتاریخی حادثه تاریخی
occupational accident حادثه در حین کار
errantry دربدری حادثه جویی
accident proof علت وقوع حادثه
gentleman of fortune نجیب زاده حادثه جو
black swan event رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
acts of God حادثه قهری قوه قهریه
act of God حادثه قهری قوه قهریه
forcemajeure حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
force majeure حادثه غیر قابل پیشگیری
accidence حادثه اصول صرف و نحو
natives رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
native رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
event focus که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
parachronism اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
The incident set off a debate. این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
improbability استبعاد حادثه یا امر غیر محتمل
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
generates رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generated رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generate رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
maintenance مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
generating رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
This new frontier incident probably means war. این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
whats' up در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
messages پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
message پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
odyssey قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odysseys قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
conditional دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
alert پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
intermezzo حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com