Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
bedraggle
روی زمین کشیدن و چرک کردن
Other Matches
trachle
روی زمین کشیدن
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
experiencing
تجربه کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
traces
ضبط کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
traced
ضبط کردن کشیدن
triggered
کشیدن رها کردن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
trace
ضبط کردن کشیدن
trigger
کشیدن رها کردن
triggers
کشیدن رها کردن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
straps
کشیدن تیز کردن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
strap
کشیدن تیز کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
dragged
سخت کشیدن لاروبی کردن
chid
گله کردن از زوزه کشیدن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
epp
جزر کردن فرو کشیدن
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
drags
سخت کشیدن لاروبی کردن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
impales
محدود کردن میله کشیدن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
breathes
نفس کشیدن استنشاق کردن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
breathed
نفس کشیدن استنشاق کردن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
breathe
نفس کشیدن استنشاق کردن
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
stroke
لمس کردن دست کشیدن روی
stroked
لمس کردن دست کشیدن روی
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
stroking
لمس کردن دست کشیدن روی
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
To spilt hair . To make a fine distinction .
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
lucubrate
شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
strokes
لمس کردن دست کشیدن روی
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
grounding
زمین کردن
ground
زمین کردن
paralyses
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzing
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralysing
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyse
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzes
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralysed
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzed
زمین گیر کردن خنثی کردن
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to take a recess
موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
shielding
زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
lanciation
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gaping
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gapes
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaped
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gape
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
foot bow
کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
search
مراقبت کردن از زمین
dibble
گود کردن زمین
searchingly
کاوش کردن زمین
peneplane
فرسوده کردن زمین
harrows
صاف کردن زمین
searchingly
مراقبت کردن از زمین
peneplain
فرسوده کردن زمین
dig , in
گود کردن زمین
search
کاوش کردن زمین
geodesy
مساحی کردن زمین
searched
مراقبت کردن از زمین
terrain spotting
دیدبانی کردن زمین
protective earthing
زمین کردن حفافتی
searches
مراقبت کردن از زمین
searched
کاوش کردن زمین
searches
کاوش کردن زمین
terrain spotting
تجسس کردن زمین
to dig out
گود کردن زمین
harrow
صاف کردن زمین
to clear land
زمین راصاف کردن
to work the land
زمین را زراعت کردن
to cultivate land
زمین را کشت کردن
to till the soil
زمین را کشت کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extends
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extending
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
photo imagery
عکس برداری کردن از زمین
harrow
باچنگک زمین را صاف کردن
harrows
باچنگک زمین را صاف کردن
grubs
زمین کندن جستجو کردن
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
grubbed
زمین کندن جستجو کردن
grub
زمین کندن جستجو کردن
sain
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
geologize
مطالعه علم زمین شناسی کردن
geologize
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
reclaiming
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
reclaim
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com