English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (5 milliseconds)
English Persian
directorship ریاست
directorships ریاست
chairmanship ریاست
chairmanships ریاست
headship ریاست
headships ریاست
superiority ریاست
managerial ریاست
presidency ریاست
administratorship ریاست
managership ریاست
generalship ریاست
matronhood ریاست
matronship ریاست
presidentship ریاست
principalship ریاست
superintendence ریاست
Other Matches
prefectural وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture مقام ریاست دوره ریاست
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
patriarchate ریاست طایفه
magistrature ریاست کلانتری
to fill the chair ریاست کردن
command of execution ریاست اجرایی
chieftainship ریاست قبیله
chieftaincy ریاست قبیله
captainship ریاست بزرگتری
captaincy ریاست بزرگتری
to take the lead ریاست کردن
vice president نیابت ریاست
patriarchate ریاست خانواده
mayorship ریاست شهرداری
mayoralty ریاست شهرداری
matronize ریاست کردن
postmastership ریاست پست
wardenship مقام ریاست
prefecture اداره ریاست
superintendence ریاست مدیریت
superintendency ریاست مدیریت
abbotship ریاست دیر
superintends ریاست کردن
superintending ریاست کردن
superintended ریاست کردن
superintend ریاست کردن
abbay ریاست دیر
presidential وابسته به ریاست جمهور
prioship سمت ریاست دیر
rectorate ریاست بنگاه مذهبی
speakership مقام ریاست مجلس
bossy متمایل به ریاست مابی
presidentship مقام ریاست جمهور
abbatial or abbatical مربوط به ریاست دیر
he has passed the chair ریاست داشته است
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
bossiness متمایل به ریاست مابی
You sure have a nerve to ask become a director. آخر تورا چه ره ریاست
preside ریاست جلسه را بعهده داشتن
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
rectorate مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
presides ریاست جلسه را بعهده داشتن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
take the chair ریاست انجمنی را دارا بودن
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
presided ریاست جلسه را بعهده داشتن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
magistracy ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
deanship مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presidency مقام یا دوره ریاست جمهوری
presiding ریاست جلسه را بعهده داشتن
masterfully بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairman ریاست کردن اداره کردن
chairmen ریاست کردن اداره کردن
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com