Dictiornary-Farsi | ریخت شناختی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 113 (3 milliseconds)

English	Persian
morphological	ریخت شناختی


Other Matches

ecological equilibrum	همترازی بووم شناختی تعادل بوم شناختی
amorphous	بی ریخت
formless	بی ریخت
shapeless	بی ریخت
habitus	ریخت
isomorphic	هم ریخت
forms	ریخت
form	ریخت
uniforms	یک ریخت
uniform	یک ریخت
dimorphous	دو ریخت
shape	ریخت
morphology	ریخت
formed	ریخت
shapes	ریخت
built	ریخت
trimorphous	سه ریخت
figuration	ریخت
cognitive	شناختی
technologically	فن شناختی
technological	فن شناختی
morphology	ریخت شناسی
leptomorph	کشیده ریخت
isomorphism	هم ریخت بینی
isomorphic graph	گراف هم ریخت
heteromorphic	دگر ریخت
gynandromorphy	ریخت دو جنسی
of a fine or beauteous mould	خوش ریخت
He shed his fair.	ترسش ریخت
shape	ریخت اندام
shapes	ریخت اندام
He shed his fear . His fear was dispelled.	ترسش ریخت
the milk was spilt	شیر ریخت
somatotype	ریخت بدنی
pulse shape	ریخت تپش
polymorphous	چند ریخت
polymorphic	چند ریخت
shapely	خوش ریخت
polymorph	چند ریخت
petrological	سنگ شناختی
ecological change	تغییربوم شناختی
phenomenological	پدیدار شناختی
ecological factor	همگربوم شناختی
epistemological	معرفت شناختی
esthetic	زیبایی شناختی
philologically	زبان شناختی
methodological	روش شناختی
criminological	جرم شناختی
sociological	جامعه شناختی
cognitive dissonance	ناهماهنگی شناختی
biological	زیست شناختی
cognitive consonance	هماهنگی شناختی
biologically	زیست شناختی
mythological	اسطوره شناختی
ecological	بوم شناختی
ecologically	بوم شناختی
phonetic	اوا شناختی
aesthetically	زیبایی شناختی
geological	زمین شناختی
pathological	اسیب شناختی
neurological	عصب شناختی
cognitive system	نظام شناختی
cognitive schema	طرحواره شناختی
aesthetic	زیبایی شناختی
cognitive map	نقشه شناختی
cognitive style	سبک شناختی
acoustic	صوت شناختی
zoomorphism	حیوان ریخت انگاری
high life	زندگی پر ریخت و پاش
blood rushed to his face	خون ریخت درچهره اش
featured	طرح صورت ریخت
feature	طرح صورت ریخت
features	طرح صورت ریخت
featuring	طرح صورت ریخت
psychobiology	روانشناسی زیست شناختی
genetic engineering	مهندسی زاد شناختی
neuropsychology	روانشناسی عصب شناختی
acoustic investigation	جستار صوت شناختی
preferred cognitive mode	شیوه شناختی مرجح
ecological architecture	معماری بوم شناختی
ecological distance	فاصله بوم شناختی
ecological process	فرایند بوم شناختی
ecological nich	زیستخوان بوم شناختی
ecological factor	سازه بوم شناختی
ecological equivalent	هم ارزی بوم شناختی
ecological constallation	برج بوم شناختی
ecological change	دگرگونی بوم شناختی
ecological backlash	وازنش بوم شناختی
cosmological constant	ثابت کیهان شناختی
cosmological principal	اصل کیهان شناختی
cosmological model	مدل کیهان شناختی
ecological realized natality	زه و زاد بوم شناختی
biological control	کنترل زیست شناختی
ecological unit	یگان بوم شناختی
ethnopsychology	روانشناسی قوم شناختی
biologism	زیست شناختی نگری
graphopathology	اسیب شناسی خط شناختی
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
push the panic button <idiom>	از ترس قلبش فرو ریخت
My heart sank.	دلم هری ریخت پایین
it is quite another story now	ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
splurged	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
ecological mortality	مرگ و میر بوم شناختی
kinesiological analysis	تحلیل حرکت شناختی بدن
kinesiological principle	اصول حرکت شناختی بدن
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
Industrial Aesthetic	[سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
that fruit packs easily	ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
biodegraability	قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی