Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
gleet	ریزش مخاط
mucorrhea	ریزش مخاط
Other Matches
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
phlegm	مخاط
mucus	مخاط
blennorhagia	جریان مخاط
pituitous	مخاط مانند
mucus of the nose	مخاط بینی
muciferous	دارای مخاط
air thread	مخاط شیطان
blennorhaea	جریان مخاط
mucopurulent	دارای جراحت و مخاط
colitis	ورم مخاط روده بزرگ
stomatitis	ورم مخاط دهان ولثه
hayfever [med.]	التهاب مخاط بینی آلرژیک [پزشکی]
allergic rhinitis [med.]	التهاب مخاط بینی آلرژیک [پزشکی]
pollenosis [med.]	التهاب مخاط بینی آلرژیک [پزشکی]
pollinosis [med.]	التهاب مخاط بینی آلرژیک [پزشکی]
hay fever [med.]	التهاب مخاط بینی آلرژیک [پزشکی]
end bulb	انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
phlegm [secretion in the airway during inflammation]	بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
catarrh	ریزش
affution	ریزش
pours	ریزش
affusion	ریزش
affluxion	ریزش
afflux	ریزش
pouring	ریزش
abscission	ریزش
insets	: ریزش
effusion	ریزش
effusions	ریزش
coryza	ریزش
inset	: ریزش
outflows	ریزش
outflow	ریزش
calvities	ریزش مو
chuct	ریزش
come down	ریزش
psilosis	ریزش مو
log chute	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
perfusion	ریزش
on the fly	ریزش
inpouring	ریزش
defluxion	ریزش
depilation	ریزش مو
fox evil	ریزش مو
disembogue	ریزش
disemboguement	ریزش
disengorgement	ریزش
drencher	اب ریزش
overflown	ریزش
influxes	ریزش
sprays	ریزش
infusions	ریزش
spills	ریزش
spilling	ریزش
spilled	ریزش
spill	ریزش
fallout	ریزش
sprayed	ریزش
chutes	ریزش
chute	ریزش
spraying	ریزش
influx	ریزش
rheumatism	ریزش
landslides	ریزش
landslide	ریزش
precipitation	ریزش
overflow	ریزش
overflowed	ریزش
overflows	ریزش
spray	ریزش
gush	ریزش
gushed	ریزش
sprinkled	ریزش نم نم
sprinkle	ریزش نم نم
diffusion	ریزش
poured	ریزش
pour	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
infusion	ریزش
flux	ریزش
gushes	ریزش
landslide	ریزش خاک
pour point	نقطه ریزش
slide	سراشیبی ریزش
outpourings	بیرون ریزش
pouring cup	قاشق ریزش
flush pipe	لوله ریزش
pouring gate	دریچه ریزش
slides	سراشیبی ریزش
over flow	طغیان ریزش
landslides	ریزش خاک
insti	ریزش تدریجی
instillation	ریزش تدریجی
intinction	ریزش القاء
lachrymation	ریزش اشک
outpour	بیرون ریزش
snowfall	برف ریزش
deplumation	ریزش مژگان
inflow	ریزش درونی
pouring nozzle	شیپوره ریزش
pouring platform	سطح ریزش
chute	ریزش با سقوط
fallout	ریزش اتمی
slumps	افت ریزش
slumping	افت ریزش
slumped	افت ریزش
chutes	ریزش با سقوط
splotch	ریزش یا پاشیدن
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
pouring spout	ناودان ریزش
slump	افت ریزش
outpouring	بیرون ریزش
ptyalism	ریزش خیو
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
rate of pouring	سرعت ریزش
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
baldness	ریزش مو [پزشکی]
income	ریزش فهور
fall	شیبشکن ریزش
drop manhole	دهانه ریزش
drop inlet	دریچه ریزش
drip loop	حلقه ریزش اب
downcome	انحطاط ریزش
disemboguement	ریزش گاه
dewfall	ریزش شبنم
pourability	قابلیت ریزش
splashes	صدای ریزش
castability	قابلیت ریزش
annual preciptation	ریزش سالانه
overflowing	فراوان ریزش
landfalls	ریزش زمین
landfall	ریزش زمین
outflows	ریزش جریان
outflow	ریزش جریان
splashing	صدای ریزش
splash	صدای ریزش
downfall	انحطاط ریزش
fall of rock	ریزش سنگ
rock rubble	ریزش سنگ
fail out	ریزش کردن
fallout pattern	شکل ریزش
snowfalls	برف ریزش
epiphora	اشک ریزش
flow side	ریزش در شیب
stave	شکستن ریزش کردن
landslips	ریزش خاک کوه
poured	تراوش بوسیله ریزش
pouring	تراوش بوسیله ریزش
infalling	ریزش بسوی درون
landslip	ریزش خاک کوه
rainfall	ریزش باران بارنغگی
pours	تراوش بوسیله ریزش
haemothorax	ریزش خون درسینه
flux	اسهال خون ریزش
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
residual	مربوط به ریزش اتمی
pour	تراوش بوسیله ریزش
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
snow inlet	دریچه ریزش برف
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
rheumy	دارای ریزش یازکام
dewfall	هنگام ریزش شبنم
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
land slip	ریزش سنگ از کوه
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
rheum	ریزش اب چشم یادهان
poured	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
pour	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
hemorrhages	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
pouring	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
hemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
pours	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
haemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم
landslide	ریزش خاک کوه کنار جاده
landslides	ریزش خاک کوه کنار جاده
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something	جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
moderator lamp	چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد
nappe	تیغه ابی که روی سرریز یابند ریزش میکند
fallout wind vector plot	طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
extravasattion	خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
emission theory	فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
rainout	ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
moult	[پودنما شدن فرش در اثر از دست دادن پرزها، ریزش الیاف از سطح فرش]
collapse pressure	حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
area of military significant fallout	منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
hemorrhage	خون ریزی خون ریزش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com