Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
Other Matches
insti	تلقین تدریجی
insti	ریزش تدریجی
instillation	ریزش تدریجی
roll back	به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
phase	معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased	معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases	معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
suggestions	تلقین
suggestion	تلقین
prompting	تلقین
promptings	تلقین
dictation	تلقین
dictations	تلقین
inculcation	تلقین
verbal suggestion	تلقین کلامی
prestige suggestion	تلقین اعتباری
posthypnotic suggestion	تلقین پس هیپنوتیسمی
self hypnosis	تلقین به نفس
insufflate	تلقین کردن
inducing	تلقین کردن
inculcator	تلقین کننده
indirect suggestion	تلقین غیرمستقیم
suggest	تلقین کردن
suggested	تلقین کردن
suggesting	تلقین کردن
indoctrinate	تلقین کردن
indoctrinated	تلقین کردن
induce	تلقین کردن
indoctrinates	تلقین کردن
indoctrinating	تلقین کردن
induces	تلقین کردن
autosuggestion	تلقین به خود
induced	تلقین کردن
indoctrination	تلقین فکری
countersuggestion	تلقین مخالف
suggests	تلقین کردن
autosuggestion	تلقین بنفس
insinuate	تلقین کردن
insinuated	تلقین کردن
insinuates	تلقین کردن
suggestibility	تلقین پذیری
doughface	تلقین پذیر
empathy	انتقال فکر تلقین
inculcating	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate	جایگیر ساختن تلقین کردن
to i. person with an opinion	عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
abreact	تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
to preach moral principles	اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
brainwashing	تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
brainwashes	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
slows	تدریجی
step wise	تدریجی
step-by-step	تدریجی
slowing	تدریجی
slowest	تدریجی
progressive	تدریجی
piecemeal	تدریجی
gradatory	تدریجی
gradational	تدریجی
step by step	تدریجی
gradual	تدریجی
slower	تدریجی
slowed	تدریجی
imperceptible	تدریجی
slow	تدریجی
step by step excitation	تحریک تدریجی
gradation	انتقال تدریجی
gradations	انتقال تدریجی
progressive burning	سوزش تدریجی
gradualness	تدریجی بودن
fail softly	با خرابی تدریجی
fail soft	تخریب تدریجی
evanescence	زوال تدریجی
progressive paralysis	فلج تدریجی
progressive relaxation	ارمیدگی تدریجی
delelopment	تکامل تدریجی
quantize	تدریجی کردن
evolution	تکامل تدریجی
fail soft	با خرابی تدریجی
progressive assambly	نصب تدریجی
living death	مرگ تدریجی
erosion	تحلیل تدریجی
quantizer	تدریجی کننده
corrosion	فساد تدریجی
piecemeal	بطور تدریجی
partial shipment	حمل تدریجی
piecemeal	بتدریج تدریجی
scale down	کاهش تدریجی
graduality	تدریجی بودن
glaucoma	کوری تدریجی
progress payments	پرداخت تدریجی
graduates	تغییر تدریجی کردن
graduate	تغییر تدریجی کردن
evanescence	فقدان تدریجی ناپایداری
graduating	تغییر تدریجی کردن
intergradation	محو سازی تدریجی
processes	پیشرفت تدریجی ومداوم
progressive burning	سوختن تدریجی خرج
evolution	تحول تکامل تدریجی
insinuation	نفوذ دخول تدریجی
progressional	دارای پیشرفت تدریجی
gas degeneration	فساد تدریجی گازی
gradual	شیب تدریجی واهسته
process	پیشرفت تدریجی ومداوم
progressive cookery	پخت تدریجی غذای یکان
lysis	سقوط وزوال تدریجی مرض
abklingen	محو شدن تدریجی احساس
evolutionism	اصول ترقی و تکامل تدریجی
lysate	محصول زوال وفساد تدریجی سلول
frequency drift	تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
atmospheric corrosion	فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
striptease	رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
winder	گرم شدن تدریجی بدن و افزودن برسرعت
escalation	افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
lamb's tongue	[کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
accrual	افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
abscission	ریزش
spilling	ریزش
affluxion	ریزش
perfusion	ریزش
afflux	ریزش
on the fly	ریزش
fox evil	ریزش مو
inpouring	ریزش
overflown	ریزش
psilosis	ریزش مو
insets	: ریزش
inset	: ریزش
affusion	ریزش
affution	ریزش
come down	ریزش
defluxion	ریزش
depilation	ریزش مو
disembogue	ریزش
disemboguement	ریزش
drencher	اب ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
chuct	ریزش
calvities	ریزش مو
log chute	ریزش
disengorgement	ریزش
fallout	ریزش
overflowed	ریزش
pours	ریزش
flux	ریزش
overflow	ریزش
sprays	ریزش
diffusion	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
sprinkled	ریزش نم نم
sprinkle	ریزش نم نم
pour	ریزش
rheumatism	ریزش
spraying	ریزش
poured	ریزش
sprayed	ریزش
chute	ریزش
spray	ریزش
overflows	ریزش
pouring	ریزش
infusion	ریزش
chutes	ریزش
spills	ریزش
precipitation	ریزش
effusions	ریزش
gushed	ریزش
gush	ریزش
coryza	ریزش
outflow	ریزش
influxes	ریزش
outflows	ریزش
influx	ریزش
landslides	ریزش
effusion	ریزش
gushes	ریزش
catarrh	ریزش
infusions	ریزش
landslide	ریزش
spilled	ریزش
spill	ریزش
choke	از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choked	از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
chokes	از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
scalogram	نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag	نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
splotch	ریزش یا پاشیدن
inflow	ریزش درونی
fallout	ریزش اتمی
drop inlet	دریچه ریزش
slumps	افت ریزش
income	ریزش فهور
snowfalls	برف ریزش
pour point	نقطه ریزش
pouring cup	قاشق ریزش
pouring gate	دریچه ریزش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com