English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
foofaraw ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
Other Matches
delicacy of touch ریزه کاری
elegance ریزه کاری
detailing ریزه کاری
detail ریزه کاری
fal lal ریزه کاری
detail drawing نقشه ریزه کاری
intricacy تودرتویی ریزه کاری
intricacies تودرتویی ریزه کاری
hash ریزه ریزه کردن
disquietude ناراحتی
hazards ناراحتی
unease ناراحتی
hazarding ناراحتی
queasiness ناراحتی
hazarded ناراحتی
hazard ناراحتی
incommodiousness ناراحتی
turmoil ناراحتی
inquietude ناراحتی
inconvenience ناراحتی
inconvenienced ناراحتی
inconveniences ناراحتی
inconveniencing ناراحتی
uneasiness ناراحتی
discommodity ناراحتی
shininess زرق وبرق
showiness زرق وبرق
clinquant پرزرق وبرق
gaily پر زرق وبرق
glitziest پر زرق وبرق
splendid پرزرق وبرق
splendidly پرزرق وبرق
firelight رعد وبرق
sheeny پر زرق وبرق
luster زرق وبرق
lustre زرق وبرق
lustrous پرزرق وبرق
gorgeously بازرق وبرق
flamboyance زرق وبرق
glitzier پر زرق وبرق
glitzy پر زرق وبرق
thunder storm رعد وبرق
flamboyancy زرق وبرق
irritation خشم ناراحتی
irritations خشم ناراحتی
thorn موجب ناراحتی
heavy heart <idiom> احساس ناراحتی
discomfiture ناراحتی رنج
discomfort ناراحتی رنج
ailment درد ناراحتی
ailments درد ناراحتی
incommodity زیان ناراحتی
thorns موجب ناراحتی
disturbances ناراحتی مزاحمت
kiaugh اضطراب ناراحتی
malaise ناراحتی بیقراری
disturbance ناراحتی مزاحمت
discomforts ناراحتی رنج
malease ناراحتی بیقراری
worrisome مسبب ناراحتی
dyspnea ناراحتی درتنفس
flea bite اندک ناراحتی
worriment ناراحتی غم زدگی
tawdriest زرق وبرق دار
messaline زرق وبرق دار
tawdry زرق وبرق دار
gorgeous زرق وبرق دار
lackluster بدون زرق وبرق
tawdrier زرق وبرق دار
showy زرق وبرق دار
brandish زرق وبرق دادن
high-sounding پر زرق وبرق وتوخالی
brandished زرق وبرق دادن
high sounding پر زرق وبرق وتوخالی
brandishes زرق وبرق دادن
brandishing زرق وبرق دادن
gaudy زرق وبرق دار
trumpery زرق وبرق دار
schiller زرق وبرق یا شب تابی
discomfort relief ratio بهر راحتی- ناراحتی
squirmed ناراحتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
indigestion ناراحتی معده [پزشکی]
upset stomach ناراحتی معده [پزشکی]
tummy upset [coll.] ناراحتی معده [پزشکی]
dyspepsy ناراحتی معده [پزشکی]
stomach upset ناراحتی معده [پزشکی]
squirms ناراحتی نشان دادن
get (someone) down <idiom> باعث ناراحتی شدن
squirm ناراحتی نشان دادن
louder زرق وبرق دار پرجلوه
thundershower رگبار همراه با رعد وبرق
swashbuckle لباس پرزرق وبرق پوشیدن
splendor شکوه وجلال زرق وبرق
splendors شکوه وجلال زرق وبرق
bedizen زرق وبرق دار کردن
splendours شکوه وجلال زرق وبرق
meretricious زرق وبرق دار وبد
loud زرق وبرق دار پرجلوه
splendour شکوه وجلال زرق وبرق
loudest زرق وبرق دار پرجلوه
The water and electricity have been cut off our conversation , the آب وبرق ما قطع شده است
fulminate رعد وبرق زدن غریدن
fulminated رعد وبرق زدن غریدن
spangles هر چیز زرق وبرق دار
fulminates رعد وبرق زدن غریدن
spangle هر چیز زرق وبرق دار
shivered ریزه
shivering ریزه
detritus ریزه
particles ریزه
orts ریزه
mammock ریزه
teeny ریزه
teenier ریزه
shiver ریزه
mote ریزه
minces ریزه
particle ریزه
tiny ریزه
tiniest ریزه
tinier ریزه
teeniest ریزه
mince ریزه
tiddlier ریزه
tiddliest ریزه
tiddly ریزه
bit ریزه
bits ریزه
kid glove ازلای زرق وبرق بیرون امده
tinsel زرق وبرق دار پولک زدن
gleanings ریزه فراری
calion سنگ ریزه
quenelle کوفته ریزه
pore ریزه سوراخ
pores ریزه سوراخ
calyon سنگ ریزه
puny ریزه اندام
sherd حزف ریزه
Lilliputian ریزه اندام
grit blasting سنگ ریزه
gleanings ریزه باقی
sabulous دارای شن ریزه
fallout ریزه پرتوزا
petite ریزه اندام
gleaner ریزه خور
atomic fallout ریزه پرتوزا
radioactive fallout ریزه پرتوزا
animalcule جانوار ریزه
subdivisions بخش ریزه
animalculum جانور ریزه
chips ژتن ریزه
snowflakes برف ریزه
snowflake برف ریزه
to stab in the back ریزه خوانی
chip ژتن ریزه
spillikin ریزه استخوان
snow flake برف ریزه
noil پشم ریزه
subdivision بخش ریزه
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
What's up with him? این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
loury دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
lowery دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
schiller تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
statuettes تندیس ریزه اندام
statuette تندیس ریزه اندام
hoarfrost سرما ریزه پژه
rime سرما ریزه پله
beads کوچک و لاغر ریزه
gravelly دارای سنگ ریزه
midget ریز اندام ریزه
bead کوچک و لاغر ریزه
midgets ریز اندام ریزه
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
flamboyant زرق وبرق دار وابسته به مکتب معماری گوتیگ
raggle یکی از شیارهای سنگتراشی ریزه
phagotroph ریزه پرواره بیگانه خوار
swashbuckler ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
frost سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
frosts سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
thunderhead توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
spall سنگ ریزه با چکش تراش دادن وبشکل دراوردن
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
contrast فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com