English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
etymon ریشه کلمه
Search result with all words
kepse motife [ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.]
Other Matches
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
worded تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
least significant bit رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
worded نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
markers نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonym کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables جزء کلمه مقطع کلمه
syllable جزء کلمه مقطع کلمه
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softest حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
thrum ریشه
stub ریشه
stubbed ریشه
stubbing ریشه
paronymous هم ریشه
stubs ریشه
root ریشه
cama ریشه
tassels ریشه
stumping ریشه
rhizogenous ریشه زا
stumped ریشه
stump ریشه
rootless بی ریشه
rhizogenic ریشه زا
rhizogenetic ریشه زا
tassel ریشه
expansion scab ریشه
radix ریشه
rootlet ریشه چه
radicle ریشه چه
stumps ریشه
depth of face ریشه
radicals ریشه
radical ریشه
frange ریشه
fimbriation ریشه
cognate هم ریشه
fibreless بی ریشه
fringes ریشه
scab ریشه
fringe ریشه
homoousian از یک ریشه
fimbria ریشه
harl ریشه
scabs ریشه
extraction ریشه
harle ریشه
tie [knot] ریشه
roots ریشه
galangale ریشه جوز
beetroots ریشه چغندر
enrooted ریشه کرده
rhizomorphous ریشه مانند
fringing ریشه یابی
beetroot ریشه چغندر
gelsemium ریشه یاسمن
deep rooted ریشه کرده
frilled ریشه دار
fringed ریشه دار
grubbing up ریشه کنی
cognate واژه هم ریشه
square roots ریشه دوم
geometric mean ریشه nام
square root ریشه دوم
fixing حاشیه ریشه
radicle ریشه کوچک
radicle اصل ریشه
rhizophagous ریشه خوار
rhizopod ریشه پایان
to pull up by the roots ریشه کن کردن
rhizopodous ریشه پای
extirpator ریشه کن کننده
extirpation ریشه کنی
root directory دایرکتوری ریشه
root of the weld ریشه جوش
root section مقطع ریشه
rhizome شبیه ریشه
rhizoid ریشه نما
etymology ریشه شناسی
fringent ریشه مانند
rhizanthous گل اور از ریشه
firtree root ریشه صنوبری
filose ریشه دار
fimbriated ریشه دار
fimbriate ریشه دار
eradiacable ریشه کن شدنی
rhizoid ریشه مانند
etymologies ریشه شناسی
root out ریشه کن کردن
root ریشه گرفتن
pedigree ریشه نژاد
pedigrees ریشه نژاد
uproots ریشه کن کردن
supplant از ریشه کندن
supplanted از ریشه کندن
cube roots ریشه سوم
cube roots ریشه مکعب
cube root ریشه سوم
supplanting از ریشه کندن
cube root ریشه مکعب
uprooting ریشه کن کردن
uprooted ریشه کن کردن
uproot ریشه کن کردن
roots ریشه کن کردن
roots ریشه گرفتن
root ریشه کن کردن
madder ریشه روناس
i. and evdevolution ریشه گیری
imaginary root ریشه ی انگاری
irradicable ریشه کن نشدنی
irradicate ریشه کن کردن
irradicate از ریشه دراوردن
irrationable ریشه گنگ
supplants از ریشه کندن
eradicating ریشه کن کردن
orris root ریشه بنفشه
outroot از ریشه کندن
tendrils ریشه پیچک
tendril ریشه پیچک
paronym واژه هم ریشه
stems ریشه اصل
frill ریشه دارکردن
frills ریشه دارکردن
tufts ریشه پارچه
hangnail ریشه ناخن
runner ریشه هوایی
runners ریشه هوایی
theme ریشه زمینه
horse radish ریشه خردل
imaginary root ریشه ی موهومی
deracinate از ریشه در اوردن
deep-rooted ریشه کرده
stem ریشه اصل
morphophonemics ریشه شناسی
stemmed ریشه اصل
musk root ریشه مشک
stemming ریشه اصل
themes ریشه زمینه
hang nail ریشه ناخن
root up ریشه کن کردن
germs ریشه منشاء
to strike root ریشه زدن
to root up ریشه کن کردن
to root up از ریشه دراوردن
root ریشه [ریاضی]
blade root ریشه تیغه
abort ریشه نکردن
barbate ریشه دار
bottom run قشر ریشه
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
thrum ریشه دار
ammonium ریشه +4NH
the root of a word ریشه واژه
the root of a tree ریشه درخت
tap root ریشه اصلی
radical ریشه [ریاضی]
to take root ریشه زدن
ventral root ریشه قدامی
bonder ریشه دار
germ ریشه منشاء
thrum ریشه فرش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com