Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
leech
زالو انداختن طبیب
leeches
زالو انداختن طبیب
Other Matches
to apply a leech
زالو انداختن
to go to this doctor and that
پیش این طبیب وان طبیب رفتن
leeches
زالو
acetabulum
زالو
leech
زالو
bloodsucker
زالو
to leech
زالو شدن
[اصطلاح مجاری]
peahens
طبیب طب
peahen
طبیب طب
physicians
طبیب
aesculapian
طبیب
esculapian
طبیب
physician
طبیب
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
coroner
طبیب قانونی
crocuses
طبیب شارلاتان
medico
پزشک طبیب
crocus
طبیب شارلاتان
medical examiner
طبیب قانونی
coroners
طبیب قانونی
certificate of a doctor
تصدیق طبیب
witch doctors
جادو گر و طبیب
medic
دارویی طبیب
witch doctor
جادو گر و طبیب
syphilologist
طبیب متخصص کوفت
syphilologist
طبیب ویژه گرسفلیس
general practitioner
طبیب امراض عمومی
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
luke
نام طبیب پولس رسول که انجیل لوقا بدومنسوب است
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
fells
انداختن
to let fall
انداختن
to let drop
انداختن
to leave out
انداختن
throw
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
let fall
انداختن
hewed
انداختن
emplace
جا انداختن
to put back
پس انداختن
to play a searchlight
انداختن
deracination
بر انداختن
to pick off
تک تک انداختن
deleted
انداختن
spilling
انداختن
hew
انداختن
hewing
انداختن
to hew down
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
lash vt
انداختن
retroject
پس انداختن
run home
جا انداختن
jaculate
انداختن
omitted
انداختن
throwing
انداختن
hitch
انداختن
omit
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
blobs
لک انداختن
lay away
انداختن
omitting
انداختن
souse
انداختن
to draw lots
انداختن
leave out
انداختن
thrusts
انداختن
floriate
گل انداختن در
spills
انداختن
thrust
انداختن
spilled or spilt
انداختن
spilled
انداختن
rut
خط انداختن
ruts
خط انداختن
throws
انداختن
spill
انداختن
omits
انداختن
hitched
انداختن
launches
به اب انداختن
bottom
ته انداختن
bottoms
ته انداختن
slings
انداختن
launching
به اب انداختن
relegate
انداختن
slinging
انداختن
sling
انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
flings
انداختن
flinging
انداختن
launched
به اب انداختن
stagger
از پا انداختن
prostrate
از پا انداختن
relegated
انداختن
relegates
انداختن
relegating
انداختن
pilling
تل انداختن
fling
انداختن
string
زه انداختن به
thrusting
انداختن
launch
به اب انداختن
overthrows
بر انداختن
felling
انداختن
line
خط انداختن در
benite
به شب انداختن
lines
خط انداختن در
brush finish
خط انداختن
fell
انداختن
hurl
انداختن
hurls
انداختن
hews
انداختن
hurled
انداختن
felled
انداختن
hewn
انداختن
deleting
انداختن
deletes
انداختن
to skips over
انداختن
delete
انداختن
rolls
بدوران انداختن
extrude
بیرون انداختن
disfigure
از شکل انداختن
anchorages
لنگر انداختن
contorts
از شکل انداختن
extruded
بیرون انداختن
extrudes
بیرون انداختن
anchorage
لنگر انداختن
beggars
بگدایی انداختن
extruding
بیرون انداختن
rolled
بدوران انداختن
risks
به مخاطره انداختن
toss
بالا انداختن
risked
به مخاطره انداختن
beggar
بگدایی انداختن
risked
به خطر انداختن
risk
به مخاطره انداختن
risk
به خطر انداختن
suspends
به تعویق انداختن
tossed
بالا انداختن
tosses
بالا انداختن
tossing
بالا انداختن
roll
بدوران انداختن
risking
به مخاطره انداختن
peril
درخطر انداختن
perils
درخطر انداختن
risks
به خطر انداختن
suspending
به تعویق انداختن
risking
به خطر انداختن
suspend
به تعویق انداختن
entrapped
تله انداختن
trap
بدام انداختن
pickles
ترشی انداختن
pickle
ترشی انداختن
emasculating
از مردی انداختن
emasculates
از مردی انداختن
emasculated
از مردی انداختن
emasculate
از مردی انداختن
knock-ups
از کار انداختن
knock-up
از کار انداختن
knock up
از کار انداختن
trap
درتله انداختن
trap
در تله انداختن
inaugurate
براه انداختن
entrapped
بدام انداختن
entrap
تله انداختن
entrap
بدام انداختن
deactivating
از اثر انداختن
deactivates
از اثر انداختن
deactivated
از اثر انداختن
deactivate
از اثر انداختن
inaugurating
براه انداختن
inaugurates
براه انداختن
inaugurated
براه انداختن
expels
بیرون انداختن
trigger
راه انداختن
depresses
ازارزش انداختن
depress
ازارزش انداختن
defers
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
defer
عقب انداختن
allure
بطمع انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
triggered
راه انداختن
triggers
راه انداختن
expelling
بیرون انداختن
expelled
بیرون انداختن
expel
بیرون انداختن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...