Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (34 milliseconds)
English
Persian
equivocate
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
Search result with all words
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
Other Matches
mountebankery
زبان بازی
charlatanry
زبان بازی
charlatanism
زبان بازی
double talk
چاپلوسی و زبان بازی
sophistry
زبان بازی برهان تراشی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
tongue tie
گیر کردن زبان
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib
چرب زبان زبان دار
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic
زبان تازی زبان عربی
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
to emphasize
تاکید کردن
[زبان شناسی]
to emphasize
تکیه کردن
[زبان شناسی]
philologize
در علم زبان کار کردن
move
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
actuble
بازی کردن
bump
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
moved
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
twiddle
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
play-act
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
toys
بازی کردن
played
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
moves
بازی کردن
playing
بازی کردن
play
بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
toy
بازی کردن
plays
بازی کردن
played
رل بازی کردن
play
رل بازی کردن
playact
رل بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
yo-yo
یویو بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
court
عشق بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
cards
ورق بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
card
ورق بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
see-saws
الا کلنگ بازی کردن
see-sawing
الا کلنگ بازی کردن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
romps
با جیغ وداد بازی کردن
warm up
دست گرمی بازی کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
wench
فاحشه دختر بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
speculate
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates
احتکارکردن سفته بازی کردن
footle
لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
speculating
احتکارکردن سفته بازی کردن
to play computer games
بازی های کامپیوتری کردن
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
speculated
احتکارکردن سفته بازی کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com