English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
macaron زبان درهم برهمی که بالاتین درست شود
Other Matches
foul-up درهم و برهمی
messiness درهم برهمی
foul-ups درهم و برهمی
higgledy-piggledy درهم برهمی
turbidness درهم برهمی
sloppiness درهم برهمی
welter درهم و برهمی خشکی
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
shagginess در هم برهمی شاخههای درخت
disembroil ازدرهم برهمی دراوردن رهاکردن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib چرب زبان زبان دار
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic زبان تازی زبان عربی
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
hash درهم
shaggy درهم
mixed درهم
unsettled درهم
drachm درهم
entangled درهم
garbled درهم
drachmae درهم
drachma درهم
graded sand شن درهم
the name of the unit of silver درهم
uptight درهم
currency of early islam درهم
drachmas درهم
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
break down درهم شکستن
anastomois درهم بازشدگی
confusion درهم وبرهمی
cramp hand writing خط درهم و برهم
at sixes and sevens درهم و برهم
smash درهم کوبیدن
helter-skelter درهم برهم
dumped rockfill درهم سنگریز
meshed درهم جا افتاده
scrambles درهم امیختن
scrambled درهم امیختن
higgledy-piggledy درهم برهم
pell-mell درهم برهم
smashes درهم کوبیدن
mixes درهم کردن
scramble درهم امیختن
scrambling درهم امیختن
mix up درهم وبرهمی
mix-up درهم وبرهمی
mix-ups درهم وبرهمی
mix درهم کردن
immingle درهم امیختن
disarray درهم وبرهمی
hotchpotch اش درهم وبرهم
turbid درهم وبرهم
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
misrule درهم وبرهمی
misruled درهم وبرهمی
misruling درهم وبرهمی
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
hash درهم کردن
mat درهم گیرکردن
mats درهم گیرکردن
taut درهم پیچیدن
shagged درهم وبرهم
imbroglio درهم و برهم
imbroglios درهم و برهم
helter-skelters درهم برهم
woebegone درهم و برهم
compression درهم فشردگی
vanquish درهم شکستن
disrupt درهم گسیختن
intertwining درهم پیچیدن
tangle درهم پیچیدن
tangles درهم پیچیدن
pucker درهم کشیدن
puckered درهم کشیدن
puckering درهم کشیدن
puckers درهم کشیدن
smasher درهم شکننده
smashers درهم شکننده
intertwines درهم پیچیدن
intertwined درهم پیچیدن
misrules درهم وبرهمی
disrupting درهم گسیختن
disrupts درهم گسیختن
jumble درهم امیختگی
jumbled درهم امیختگی
jumbles درهم امیختگی
jumbling درهم امیختگی
crack up درهم شکستگی
crack-up درهم شکستگی
intertwine درهم پیچیدن
disruptive درهم گسیخته
crashingly درهم شکستن
intwine درهم بافتن
condenser درهم فشارنده
mixed environment محیط درهم
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
foul-ups درهم گوریدگی
muss درهم وبرهمی
interfluous درهم امیزنده
sloppy درهم وبرهم
sloppily درهم وبرهم
crashing درهم شکستن
crashes درهم شکستن
crashed درهم شکستن
crash درهم شکستن
interlocks درهم بافتن
interlocking درهم بافتن
interlocked درهم بافتن
interlock درهم بافتن
off the rails مختل درهم
olio درهم و برهم
raddle درهم بافتن
writhen درهم پیچیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com