Dictiornary-Farsi | زبور خواندن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
psalmodize	زبور خواندن


Other Matches

the psalms of david	زبور داود
the psalmist	زبور نویس
book of psalms	زبور داود
book of psalms	زبور حضرت داود
psalmodist	زبور خوان مزمورسرا
the psalms of david	زبور حضرت داود
psalmodic	وابسته به زبور خوانی
lilts	اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt	اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head	هد خواندن راس خواندن
head crash	برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends	فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending	فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend	فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
lip read	لب خواندن
recitations	از بر خواندن
recitation	از بر خواندن
lip-reads	لب خواندن
lip-read	لب خواندن
reading age	سن خواندن
misreads	بد خواندن
misreading	بد خواندن
misread	بد خواندن
reads	خواندن
read	خواندن
rhapsodiz	خواندن
to take lessons	یا خواندن
reading	خواندن
readings	خواندن
intone	خواندن
intoning	خواندن
intones	خواندن
intoned	خواندن
beatifies	مبارک خواندن
beatifying	مبارک خواندن
beatify	مبارک خواندن
to bid d. to	بمبارزه خواندن
to throw down the glove	بمبارزه خواندن
to song a song	سرود خواندن
to read out	بلند خواندن
misreads	غلط خواندن
to go to school	درس خواندن
to glance	بشتاب خواندن
to fling down the gauntlet	بمبارزه خواندن
read strobe	بارقه خواندن
misreading	غلط خواندن
misread	غلط خواندن
readout	خواندن بازخواندن
to call to witness	بگواهی خواندن
rhapsodiz	از بر خواندن سرودن
perused	بدقت خواندن
read head	نوک خواندن
peruse	بدقت خواندن
brags	رجز خواندن
bragging	رجز خواندن
reading habit	عادت خواندن
reading disability	ناتوانی در خواندن
read pulse	تپش خواندن
readability	قابلیت خواندن
bragged	رجز خواندن
read/write	خواندن- نوشتن
brag	رجز خواندن
perusing	بدقت خواندن
raw head	نوک خواندن
r/w	خواندن- نوشتن
numerate	خواندن یاشمردن
beatified	مبارک خواندن
cite	به دادگاه خواندن
reading station	ایستگاه خواندن
cited	به دادگاه خواندن
cites	به دادگاه خواندن
citing	به دادگاه خواندن
quirister	باجمع خواندن
reading span	فراخنای خواندن
reading readiness	امادگی خواندن
reading speed	سرعت خواندن
reading rate	سرعت خواندن
reading quotient	بهر خواندن
peruses	بدقت خواندن
lullabies	لالایی خواندن
cantillate	با اواز خواندن
trills	با تحریر خواندن
trilled	با تحریر خواندن
trill	با تحریر خواندن
scans	با وزن خواندن
scanned	با وزن خواندن
scan	با وزن خواندن
nondestructive read	خواندن غیرمخرب
spelled	پی بردن به خواندن
chitter	اواز خواندن
criminate	مجرم خواندن
criminiate	مرجم خواندن
destructive read	خواندن مخرب
lulls	لالایی خواندن
lulling	لالایی خواندن
lulled	لالایی خواندن
lull	لالایی خواندن
bastardize	حرامزاده خواندن
spells	پی بردن به خواندن
spell	پی بردن به خواندن
parallel reading	خواندن موازی
rehearsal	تمرین از بر خواندن
rehearsals	تمرین از بر خواندن
chortle	سرودوتسبیح خواندن
lullaby	لالایی خواندن
boast	رجز خواندن
boasted	رجز خواندن
boasts	رجز خواندن
to read wrong	اشتباه [ی] خواندن
unreadable	نامستحق خواندن
unreadable	غیرقابل خواندن
chortled	سرودوتسبیح خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .	کور خواندن
chortles	سرودوتسبیح خواندن
readable	قابل خواندن
chortling	سرودوتسبیح خواندن
chant	سرود یا اهنگ خواندن
sing	تصنیف اواز خواندن
recited	با صدایی موزون خواندن
sing	سرود خواندن سراییدن
recite	با صدایی موزون خواندن
recites	با صدایی موزون خواندن
reciting	با صدایی موزون خواندن
psalm	سرود مذهبی خواندن
chanted	سرود یا اهنگ خواندن
vocal	اوازی ویژه خواندن
vocals	اوازی ویژه خواندن
sings	تصنیف اواز خواندن
sings	سرود خواندن سراییدن
studying	درس خواندن خوانش
study	درس خواندن خوانش
studies	درس خواندن خوانش
direct read after write	خواندن مستقیم پس از نوشتن
psalms	سرود مذهبی خواندن
nonoverlap processing	روشی که به وسیله ان خواندن
orate	نطق کردن خواندن
paganize	کافرو زندیق خواندن
nondestructive	خواندن غیر مخرب
chants	سرود یا اهنگ خواندن
skim	بطور سطحی خواندن
skimmed	بطور سطحی خواندن
skims	بطور سطحی خواندن
chanting	سرود یا اهنگ خواندن
photodigital memory	خواندن چند بار
he took to books	پرداخت به کتاب خواندن
bidden	خواندن پیشنهاد دادن
to serve with a summons	با خواست برگ خواندن
to choir a hymn	سرودی راباهم خواندن
read write cycle	چرخه خواندن و نوشتن
read write head	نوک خواندن و نوشتن
read write privilege	امتیاز خواندن- نوشتن
read/write head	نوک خواندن / نوشتن
invite	خواندن وعده گرفتن
invites	خواندن وعده گرفتن
reemploy	دوباره بخدمت خواندن
read restore cycle	چرخه خواندن و ترمیم
see through <idiom>	فکر کسی را خواندن
To read someone s mind (thoughts).	فکر کسی را خواندن
the three r's	خواندن ونوشتن وحساب
to study for the bar	درس حقوق خواندن
to strike up	خواندن یازدن اغازکردن
when reading a book	در حال خواندن کتابی
invited	خواندن وعده گرفتن
to tune up	خواندن ونواختن اغازکردن
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
literacy	سواد خواندن ونوشتن
speak one's piece <idiom>	فکر کسی را خواندن
literacy	قادر به خواندن بودن
to get wise to someone <idiom>	دست کسی را خواندن
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
to read over something	چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something	چیزی را از اول تا آخر خواندن
To drum something into someones head .	مطلبی را به گوش کسی خواندن
to spell out	بزحمت خواندن یا هجی کردن
machine readable	قابل خواندن توسط ماشین
ortorian	کسیکه شرکت در خواندن بنماید
image interpreter	متخصص خواندن عکس هوایی
burn the midnight oil <idiom>	تا دیر وقت درس خواندن
he could read the future	خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
choir loft	جای مخصوص خواندن کلیسا
monroe diagnostic reading test	ازمون تشخیص خواندن مونرو
he cannot read or write	خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
to read off	از روی چیزی خواندن بلندخواندن
t i. afauit to a person	کسی را خطا کار خواندن
sight-read	فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
scatter read gather write	خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
rwm	حافظه خواندن و نوشتن emory
sight-reading	بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reads	فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read	فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads	بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read	بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read	بدون مطالعه قبلی خواندن
praelect	سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect	سخنرانی کردن خطا به خواندن
singsong	بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
to pipe up	زدن یا خواندن اغاز کردن
sight-reading	فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
hierology	علم خواندن خطوط قدیم مصر
addressable storage	حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]