Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (5 milliseconds)
English
Persian
extensive cultivation
زراعت وسیع
Other Matches
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
farming
زراعت
aquiculture
زراعت با اب
cultivation
زراعت
agriculture
زراعت
aquiculture
زراعت
extensive cultivation
زراعت سطحی
cultivating
زراعت کردن
cultivates
زراعت کردن
cultivate
زراعت کردن
intensive cultivation
زراعت عمقی
farmable
زراعت کردنی
demeter
الهه زراعت وحاصلخیزی
to work the land
زمین را زراعت کردن
to cultivate vegetables
زراعت کردن سبزیجات
farm
کاشتن زراعت کردن در
farms
کاشتن زراعت کردن در
ceres
الهه زراعت ورستنی ها
farmed
کاشتن زراعت کردن در
drylot
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
far reaching
وسیع
champaign
وسیع
panoramic
وسیع
captious
وسیع
abroad
وسیع
extensive
وسیع
ample
وسیع
roomy
وسیع
roomiest
وسیع
vast
وسیع
immense
وسیع
far-reaching
وسیع
spacious
وسیع
capacious
وسیع
vasty
وسیع
largest
وسیع
larger
وسیع
of a wide scope
وسیع
large
وسیع
roomier
وسیع
latitudinarianism
وسیع نظری
heavy advertising
تبلیغات وسیع
widish
نسبتا وسیع
to cover much ground
وسیع بودن
plausive
وسیع محتمل
latifundia
املاک وسیع
extensive agriculture
کشاورزی وسیع
widest
نامحدود وسیع
widest
فراخ وسیع
room
وسیع تر کردن
rooms
وسیع تر کردن
comprehensive
وسیع محیط
vastly
بطور وسیع
superhighways
جاده وسیع
superhighway
جاده وسیع
immensely
بطور وسیع
broadly
بطور وسیع
capaciously
بطور وسیع
gumming
وسیع کردن
gummed
وسیع کردن
gums
وسیع کردن
gum
وسیع کردن
wide
نامحدود وسیع
wider
فراخ وسیع
wider
نامحدود وسیع
wide
فراخ وسیع
large minded
دارای فکر وسیع
broad minded
دارای فکر وسیع
steppes
جلگه وسیع بی درخت
steppe
جلگه وسیع بی درخت
broadcast
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
large-scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
broadcasts
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
enlarging
توسعه دادن وسیع کردن
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
enlarge
توسعه دادن وسیع کردن
avenuse
خیابان وسیع راهرو باغ
broadloom
ساخته شده درکارگاه وسیع
large scale production method
روش تولیدبه مقیاس وسیع
enlarges
توسعه دادن وسیع کردن
region
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
regions
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC
مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
tills
: کشت کردن زراعت کردن
till
: کشت کردن زراعت کردن
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion
خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broadened
وسیع کردن منتشر کردن
broadens
وسیع کردن منتشر کردن
broaden
وسیع کردن منتشر کردن
broadening
وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay
روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com