Total search result: 201 (16 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
inoperative time |
زمان بدون کاری |
|
|
Other Matches |
|
machine time |
زمان ماشین کاری |
shift schedule |
برنامه زمان کاری |
quickest |
سریع یا بدون اتلاف زمان |
quick |
سریع یا بدون اتلاف زمان |
quickly |
بدون مصرف زمان زیادی |
quicker |
سریع یا بدون اتلاف زمان |
free fall |
زمان فرود ازاد بدون چتر |
take one's time <idiom> |
انجام کاری بدون عجله |
get around to <idiom> |
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن |
get away with murder <idiom> |
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن |
freedom |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
without lifting a finger |
بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره] |
freedoms |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
high time <idiom> |
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده |
nonduty status |
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق |
warm-ups |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
pert chart |
نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند |
warm-up |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
null cycle |
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی |
latest event time |
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد |
dead time |
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
future perfect tense |
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند |
freedom of seas |
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
realtime |
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها |
window |
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری |
circuit |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
circuits |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
road time |
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون |
without any reservation |
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا |
informally |
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
unformed |
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان |
to know the ropes |
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن |
blow torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torched |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torching |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torches |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
flat |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
flattest |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
of no interest |
بدون اهمیت [بدون جلب توجه] |
independently |
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال |
broached |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
broaches |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
broach |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
broaching |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
pence for any thing |
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری |
stringing |
خطوط خاتم کاری و منبت کاری |
Taoism |
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
IAM |
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
arrival |
زمان حضور زمان رسیدن |
present |
زمان حاضر زمان حال |
presented |
زمان حاضر زمان حال |
presenting |
زمان حاضر زمان حال |
presents |
زمان حاضر زمان حال |
arrivals |
زمان حضور زمان رسیدن |
seek time |
زمان جستجو زمان طلب |
response time |
زمان جواب زمان پاسخگویی |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
parataxis |
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر |
lynch law |
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی |
unstressed |
بدون اضطراب بدون کشش |
offhand |
بدون مقدمه بدون تهیه |
unbranched |
بدون انشعاب بدون شعبه |
achylous |
بدون کیلوس بدون قیلوس |
tour of duty |
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت |
glid |
تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.] |
dive schedule |
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص |
times |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
timed |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
time |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
imprescriptible |
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده |
equation of time |
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی |
unemployment compensation |
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
loom time |
مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.] |
production cycle |
زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.] |
interlook dormant period |
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار |
frequencies |
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل |
frequency |
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل |
splits |
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر |
drilling pattern |
نمونه مته کاری الگوی مته کاری |
cryptoperiod |
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز |
early time |
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی |
short cycle annealing |
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه |
tenser |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tenses |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tensed |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tensing |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tense |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tensest |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
recoilless |
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی |
inoperculate |
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش |
plumbery |
سرب کاری کارخانه سرب کاری |
mosaics |
موزاییک کاری معرق معرق کاری |
angular velocity sight |
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب |
station time |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
stroke |
زمان |
timed |
زمان |
time of blowing |
زمان دم |
time |
زمان |
stroking |
زمان |
away |
از ان زمان |
yet |
تا ان زمان |
strokes |
زمان |
thitherto |
تا ان زمان |
stroked |
زمان |
thence |
از ان زمان |
timepiece |
زمان |
time-piece |
زمان |
ticker [colloquial] [watch] |
زمان |
clock |
زمان |
clocks |
زمان ها |
contemporaneous |
هم زمان |
times |
زمان |
termed |
زمان |
tempo |
زمان |
date |
زمان |
dates |
زمان |
time-consuming |
زمان بر |
time consuming |
زمان بر |
synchrone |
هم زمان |
synchronous |
هم زمان |
cotemporaneous |
هم زمان |
tempos |
زمان |
periods |
زمان |
term |
زمان |
whene'er |
هر زمان |
simultaneously |
در یک زمان |
period |
زمان |
coinstantaneous |
هم زمان |
terming |
زمان |
cycle time |
زمان |
zeitgeist |
زمان |
PR |
زمان حال |
decay time |
زمان تباهی |
head seek time |
زمان جستجوی هد |
decay time |
زمان اضمحلال |
pt |
زمان گذشته |
budget period |
زمان بودجه |
turnaround time |
زمان برگشت |
dead time |
زمان گمگشته |
dead time |
زمان مرده |
chromometer |
زمان سنج |
chronograph |
زمان نگار |
blue moon |
زمان دراز |
hour meter |
زمان شمار |
hereunto |
تا این زمان |
olden |
زمان پیش |
clk |
زمان سنج |
holding time |
زمان نگهداری |
clocked |
با سنجش زمان |
turnaround time |
زمان گردش |
inlet time |
زمان ورود |
time of one's life <idiom> |
زمان عالی |
local time |
زمان محلی |
development time |
زمان توسعه |
delay time |
زمان تاخیر |
delay allowance |
زمان تقسیم |
cycle time |
زمان سیکل |
cycle time |
زمان دوره |
inactive time |
زمان غیرفعال |
compile time |
زمان کامپایل |
a terrific time |
زمان معرکه |
correlation time |
زمان همبستگی |
chronophobia |
زمان هراسی |
chronoscope |
زمان سنج |
cooling period |
زمان انتظار |
an outstanding time |
زمان معرکه |
time lags |
زمان تاخیر |
chronoscope |
زمان نما |
contemporize |
هم زمان کردن |
in process of time |
بمرور زمان |
incidentals time |
زمان ضمنی |
idle time |
زمان بی باری |
cycle time |
زمان تناوب |
civil time |
زمان عرفی |
coking period |
زمان کک سازی |
coking time |
زمان کک سازی |
zeitgeist |
روح زمان |
chronometer |
زمان سنج |
cutting time |
زمان برش |
cutting time |
زمان اصلی |
compilation time |
زمان کامپایل |
incidentals time |
زمان اتفاقی |
idle period |
زمان توقف |
word time |
زمان کلمه |
connect time |
زمان اتصال |
activity time |
زمان هر فعالیت |
all crash |
زمان فوریت |
allocated time |
زمان نامی |