English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
delivery leadtime زمان تحویل اولین پارتی وسایل
Other Matches
delivery leadtime زمان تحویل اولین قسمت وسایل
impact shipment کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
portcall زمان رسیدن وسایل به بندر
use age مدت زمان قانونی استفاده از وسایل
transferring زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfers زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
first in first out صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
cumulative delivery diagram منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
fifo روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike اولین ضربت در اولین حمله
fifo اولین صادره از اولین وارده
batch یک پارتی
parthian پارتی
batches یک پارتی
garden parties گاردن پارتی
garden party گاردن پارتی
favoritism پارتی بازی
party پارتی متخاصم
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
favouritism پارتی بازی کردن
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
fifo که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
procurement rate نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presents زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
initialing اولین
initialled اولین
initialed اولین
initial اولین
headmost اولین
initiatory اولین
initials اولین
initialling اولین
seconds که پس از اولین می آید
initial اولین یا در ابتدا
initialed اولین امضاء
initialing اولین امضاء
initialed اولین یا در ابتدا
seconded که پس از اولین می آید
initialed اولین قسمت
second که پس از اولین می آید
seconding که پس از اولین می آید
initialing اولین قسمت
initialing اولین یا در ابتدا
initialling اولین یا در ابتدا
initials اولین قسمت
initials اولین امضاء
immediate destination اولین مقصد
initials اولین یا در ابتدا
first generation اولین سری
first salvo اولین رگبار
first strike اولین ضربه
initialling اولین امضاء
initialled اولین امضاء
initialling اولین قسمت
initial اولین قسمت
betimes در اولین فرصت
initialled اولین یا در ابتدا
initialled اولین قسمت
initial اولین امضاء
first light اولین طلیعه خورشید
first ionization potential پتانسیل اولین یونش
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
at first light در اولین روشنایی روز
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
dday اولین روزاغاز بکار
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
home اولین رکورد داده در فایل
standards اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard اولین مگا بایت حافظه در PC.
alpha اولین گونه یک محصول کامپیوتری
alphas اولین گونه یک محصول کامپیوتری
January اولین ماه سال مسیحی
homes اولین رکورد داده در فایل
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
filo اخرین صادره از اولین وارده
lifo last in first out اولین صادره از اخرین وارده
lifo اولین صادره ازاخرین وارده
primary اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
first offender متخلف برای اولین بار
first offenders متخلف برای اولین بار
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
initialled اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
ante-court [اولین صحن در خانه های بزرگ]
initialling اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
ash wednesday اولین روز ایام روزهء مسیحیان
initialing اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initials اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
low sunday اولین یکشنبه بعد از عید پاک
initialed اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
drop cap حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
head اولین عنصر داده در لیست بودن
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bailment تحویل
landing, storage, delivery تحویل
prehension تحویل
transter تحویل
livery تحویل
delivery تحویل
utilization تحویل
liveries تحویل
free تحویل
deliveries تحویل
solstice تحویل
devolvement تحویل
freed تحویل
processes تحویل
process تحویل
frees تحویل
freeing تحویل
first down اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
computed air release point نقطه پرتاب اولین چترباز یابار از هواپیما
second strike اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
forward delivery تحویل دراینده
prompt delivery تحویل فوری
delivered تحویل شده
period of delivery دوره تحویل
LSD نگهداری تحویل
shortchange کم تحویل دادن
acceptance tests آزمایشهای تحویل
terminal price قیمت تحویل
transferee تحویل گیرنده
to hand over تحویل دادن
catcher's side سوی تحویل
polytropic تحویل برزخ
pick up and delivery بارگیری و تحویل
cargo delivery تحویل بار
transfer واگذاری تحویل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com