English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
time lag زمان تلف شده سکته زمانی
time lags زمان تلف شده سکته زمانی
Other Matches
late time زمان سکته انفجار
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
apoplectic دچار سکته سکته اور
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hazard خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
timed ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
hazarded خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hazarding خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazards خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
sessions 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
session 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
lap turn زمان تناوب مین روبیها فاصله زمانی بین مین روبیها
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
stroke سکته
apoplexy سکته
deranyement سکته
standstil سکته
ictus سکته
stroking سکته
caesura سکته
strokes سکته
stroked سکته
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
limp سکته داشتن
paralysis سکته ناقص
halting سکته دار
to fall down in a fit of a سکته کردن
sanguine a سکته خونی
haemacardiorrhagia سکته قلبی
foud royant a سکته کامل
heart failure سکته قلبی
pulmonary a سکته ریوی
foud royant a سکته برقی
limped سکته داشتن
limps سکته داشتن
limping سکته داشتن
serus a سکته مائی
halted سکته ایست کردن
halts سکته ایست کردن
limping verse شعر سکته دار
aeropause منطقه سکته جوی
irrationable عبث سکته دار
sthenic apoplexy سکته دموی یاخونی
halt سکته ایست کردن
end stopped دارای سکته ملیح
turn over in one's grave <idiom> از عصبانیت سکته میکنددق میکند
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
presented زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
present زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
time limits حد زمانی
eternity بی زمانی
eternities بی زمانی
contemporaneousness هم زمانی
onetime یک زمانی
monomial یک زمانی
simultaneeity هم زمانی
synchrony هم زمانی
time sense حس زمانی
synchronization هم زمانی
time limit حد زمانی
timeline خط زمانی
temporal زمانی
whilom یک زمانی
on <prep.> در [زمانی]
sometime یک زمانی
time limits محدوده زمانی
time bar محدودیت زمانی
throughput time اشتراک زمانی
time limit محدودیت زمانی
time limit محدوده زمانی
clock paradox پارادکس زمانی
temporal sign علامت زمانی
discrete time با گسستگی زمانی
temporal maze ماز زمانی
temporal جسمانی زمانی
time base مبدا زمانی
time constant ثابت زمانی
time fire تیر زمانی
time estimation براورد زمانی
time division multiplexing تسهیم زمانی
time error خطای زمانی
time division multiplex تسهیم زمانی
time sharing اشتراک زمانی
time scales مقیاس زمانی
schedules برنامه زمانی
time disorientation گم گشتگی زمانی
time scale مقیاس زمانی
time limits محدودیت زمانی
time dilation پارادوکس زمانی
time flutter اختلال زمانی
interval فاصله زمانی
pressure of time فشار زمانی
lapsing فاصله زمانی
lapses فاصله زمانی
lapse فاصله زمانی
no longer نه دیگر [زمانی]
no longer نه بیشتر [زمانی]
mechanical time fuze ماسوره زمانی
in a short time در اندک زمانی
timeline تسلسل زمانی
time pressure فشار زمانی
time score نمره زمانی
continuous time با پیوستگی زمانی
flashbacks وقفه زمانی
flashback وقفه زمانی
When I came in زمانی که من تو آمدم
lags تاخیر زمانی
lagged تاخیر زمانی
yore در زمانی بسیاردور
lag تاخیر زمانی
spatiotemporal فضایی و زمانی
times زمانی موقعی
timetables برنامه زمانی
time study بررسی زمانی
time زمانی موقعی
time slice برش زمانی
time series سریهای زمانی
time frames چارچوب زمانی
schedule برنامه زمانی
time schedule برنامه زمانی
time lag تاخیر زمانی
time quantum ذره زمانی
time priority تقدم زمانی
time table جدول زمانی
time yield تسلیم زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
vintage model الگوی زمانی
timetabling برنامه زمانی
unit of time واحد زمانی
timetabled برنامه زمانی
timetable برنامه زمانی
time lags فاصله زمانی
time lags تاخیر زمانی
time lag فاصله زمانی
time frame چارچوب زمانی
timetrend روند زمانی
timer switch کلید زمانی
time priority اولویت زمانی
time jitter اختلال زمانی
time horizon افق زمانی
time interval فاصله زمانی
time path مسیر زمانی
time preference ترجیح زمانی
time preference رجحان زمانی
timed زمانی موقعی
time preference ارجحیت زمانی
time fuse ماسوره زمانی
scheduled برنامه زمانی
synchronises انطباق زمانی داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com